و به حدی او را میزنند تا هلاک شود.۱
در این گفتو شنود نیز مشی رفتاری مؤمن الطاق بهگونهای است که طرف مقابل نهتنها اعتقاد قلبی او را نمییابد که حتی او را با خویشتن همرأی میپندارد.
روش طرح پرسش و سؤال
از دیگر فنونی که جدلی میتواند از آن در جدل بهره ببرد، آن است که در مقام سائل، پرسشهایی را در مقابل خصم خویش طراحی کند تا از رهگذر پاسخهای او، آگاهانه یا ناآگاهانه به اعترافاتی از وی دست یابد. سپس از طریق اطلاع از مواضع خصم، قیاسی جدلی ترتیب دهد که ناقضِ وضعِ مجیب و خصم باشد.
نمونه این رفتار را از مؤمن الطاق در مقابل زید میتوان دید. داستان از این قرار است که زید بن علی، از مؤمن الطاق برای همراهی در قیام دعوت میکند. او نیز در جواب اظهار میکند این کار را زمانی انجام خواهم داد که پدر یا برادر زید از وی چنین اقدامی را مطالبه نمایند و چون چنین مطالبهای نیست، همکاری نخواهد کرد. در ادامه نیز مؤمن الطاق ویژگیای از امام را برای زید واگو میکند که زید پس از آن اظهار میکند: ای ابوجعفر، من با پدرم سر یک سفره نشسته و با او غذا میخوردم، پدرم غذای گرم را از روی شفقت، لقمه لقمه سرد میکرد و در دهان من میگذاشت؛ با این حال چطور از آتش دوزخ برمن دلسوزی نکرده باشد و چگونه از خصائص امام به تو خبر داده و به من چیزی نگفته است؟
مؤمن الطاق هم در جواب میگوید: بهدلیل شفقت پدرانهای که به تو داشتهاند، تو را آگاه نکردهاند. سپس داستانی را از قرآن کریم یادآور میشود که حضرت یعقوب، حضرت یوسف را امر کرد که داستان خوابش را برای برادرانش بازگو نکند تا مبادا بر او نیرنگی کنند. او خوابش را نگفت و پنهان داشت تا از نیرنگ آنان در امان باشد [ولی بر پسران خود نگفت که نسبت به یوسف حسد نورزید و به او صدمه نزنید؛ زیرا چنین امر صریحی اگر از ناحیه پیامبر خدا صلی الله علیه و اله نسبت به فرزندان صادر شده بود و آنان باز تخلف میکردند، توبه آنان قبول نمیشد و وارد جهنم میشدند و این سرپوشی حضرت یعقوب تنها به واسطه شفقت پدری بود] و همچنین پدر شما بهصراحت تو را از این عمل نهی نکرده، زیرا بر تو بیم داشت.۲