موضع کشّی در قبال نصر بن الصباح - عالم رجالی خراسانی - نیز میتواند امتداد موضعگیری فضل تلقی شود. کشّی روایات گونهگونی از نصر بن الصباح در مدح سلمان، جابر بن یزید و مفضل بن عمر و محمد بن سنان نقل میکند که به نظر میرسد دستکم برخی آنها به مذاق کشّی خوش نیامدهاند؛ زیرا در آغاز نقل یک روایت به هنگام ذکر سند، هم راوی مستقیم یعنی نصر بن الصباح و هم روایان پیش از او، یعنی اسحاق بن محمد بصری، محمد بن حسن بن شمعون و محمد بن سنان را غالی معرفی میکند.۱
همچنین او بر یکی از روایات مربوط به مدح مفضل تعلیق میزند که این روایت مربوط به زمانی است که او هنوز خطابی نشده بود.۲ به نظر میرسد محمد بن مسعود استاد کشّی نیز همین دیدگاه را داشته است. کشّی از او نقل میکند که «به بغداد رفتم تا ابویعقوب اسحاق بن محمد بصری را ببینم. او غالی بود و کتابی از مفضل را برای برای من آورد تا از آن نسخه بردارم؛ دیدم که این کتاب مشتمل بر تفویض بود و از همینرو، از او نپذیرفتم».۳
بدین ترتیب، اتهام به غلو بهجای آنکه برآمده از پیوستن فرد متهم به جرگه غالیانی چون ابوالخطاب باشد، ممکن است از محدودیتهایی سرچشمه بگیرد که متهمکنندگان به غلو برای شأن و مقام امامان علیهم السلامدر نظر میگرفتند و در نتیجه هر کس را که پا از محدوده مد نظر ایشان فراتر مینهاد، به غلو متهم میکردند؛ هرچند خودِ متهم به غلو و یا حتی متهمکنندگان میدانستند که این متهمان پیوندی با اعتقاد و سلوک غالیانِ مطرود ندارند.
مدرسه کوفه
بر اساس یک دستهبندی در مدرسه کوفه، چندین گرایش معرفتی قابل شناسایی است: نخست، گرایش محدثانِ متکلم، یعنی محدثانی که افزون بر نقل حدیث بر اساس اصطلاحشناسی زمان خود فعالیت کلامی، یعنی گفتوگو و جدل با مخالفان فکری نیز داشتند؛ خواه در این مجادله صرفاً از ادبیات درونمتنی استفاده میکردند یا فراتر از آن به جعلِ اصطلاح و نظریهپردازیِ فرامتنی اقدام