چنان که مشاهده میشود در بیانهای مختلف اهلبیت علیهم السلامدر نفی جبر به یک امر عقلی توجه شده که خداوند کمال مطلق است و افعال او بر پایه عدل و حکمت محقق میشوند؛ پذیرفتنی نیست که خداوند بر خلاف حکمت، عدل و کرامت رفتار کند و از آنجا که اندیشه جبرگرا مستلزم انتساب ظلم به خداوند است، پذیرفتنی نیست.
جستوجو در گزارشهای منقول از متکلمان کوفه نیز نشان میدهد نفی جبر در اندیشه کلامی ایشان به عنوان اصلی حاکم، بر دیگر موضوعات کلامی و نظریههای مطرح شده تأثیر داشته است. از جمله تعلیلی که از برخی ایشان در موضوع علم الهی مطرح شده است بهروشنی نشان میدهد که نفی جبر و دغدغه ایشان برای تبیین فاعلیت حقیقی انسان، بهعنوان اصلی مسلّم و تعیینکننده، در تبیین صفات الهی نیز اثر گذاشته است. به گزارش اشعری، هشام بن حکم معتقد بود اگر اعمال و افعال انسانها از پیش معلوم باشد، امتحان و اختبار معنا نخواهد داشت.۱ بر پایه گزارش بغدادی در کتاب الفرق بین الفرق، هشام میگفت: اگر خداوند پیش از وقوع افعال انسانها عالِم به افعال ایشان باشد، تکلیف و اختیار بندگان صحیح نخواهد بود.۲ بغدادی، مؤمنالطاق را نیز در این عقیده شریک هشام دانسته است.۳ زراره نیز در این منابع، با دیدگاهی مشابه معرفی شده است. نکته قابل تأمل در این گزارشها تعلیلی است که برای حدوث علم ذکر شده است؛ گو اینکه نفی جبر و دغدغه ایشان برای تبیین فاعلیت حقیقی انسان - به عنوان اصلی مسلّم و تعیینکننده - در تبیین صفات الهی نیز مؤثر بوده است.
اندیشه متکلمان امامیه در مدرسه کوفه، اگر چه با نفی صریح جبر در برابر جبرگرایان قرار گرفته به جبهه قَدَریان نزدیک میشد، اما در اینجا متوقف نماند، بلکه با نفی تفویض از اندیشه قَدَریان نیز برائت میجست.
اندیشه تفویض بر این باور بود که خداوند با اعطای قدرت و استطاعت به انسان، امر را به او واگذار کرده و خود هیچ نقشی در حوزه فعل انسانی ندارد؛ گو اینکه حوزه فعل انسانی ملکی بیرون از مملکت و سلطنت خداوند است و انسان بر پایه قدرت و اراده، خالق و پدید آورنده افعال خویش است؛ اما اهلبیت علیهم السلامبا این اندیشه نیز مخالفت کردند و به صراحت، تفویض را باطل و