برخلاف جسم که بر اساس روایت کلینی از شخص هشام، قوه باصره در مواجهه با حجاب و پردهها قدرت اِنفاذ را از دست میدهد و در نتیجه نور به محل قبلی بازمیگردد،۱ روح از طریق هیچ مانعی از دید محدود نمیشود؛ زیرا روح انبساط و ارتفاع پیدا میکند و از آن مانع یا حجاب بالا میرود. ضمنا هشام، نظاّم را به نکته دیگری نیز توجه میدهد و آن اینکه تصور نکن این ادراک روح بهصورت توهم و تقدیر و در حالت انفرادی (بهتنهایی) است، بلکه این ادراک روح دقیقاً به همان صورتی است که از طریق حواس بدن انجام میشد، یعنی مُلامِستاً و حِساً آن هم علی الاجتماع (با محسوس) نه بهطور انفرادی. بهعبارتدیگر، روح بهتنهایی و بدون استفاده از جسد، میتواند به همانگونه صاحبِ درک شود که اگر با بدن همراه بود. بدین ترتیب انسانشناسی ویژه هشام بن حکم که با دقت از آموزههای قرآن و اهل بیت علیهم السلامبرگرفته شده و هیچ نسبتی با روح مجرّد فیلسوفان ندارد، مشخص میشود؛ زیرا هشام تأکید میکند که روح شیء ملموس را نه توهّماً و تقدیراً و با صورتسازی، بلکه خودش را آنهم در جای خودش درک میکند و به همین ترتیب حس را بدون اینکه حواس ظاهری در کار باشد و جسمی در کار باشد، درک میکند. نتیجه اینکه - برخلاف تصور برخی كه هشام را قائل به نظریه فلسفی تجرّد روح میپندارند - این از امتیازات هشام است كه او برای بدن نیز همانند روح بهعنوان جزئی از حقیقت انسان اعتبار قائل است. افزون بر نقل قول نه چندان معتبری كه عبدالجبار از ابن راوندی درباره هشام انجام میدهد،۲ سخن شیخ مفید نیز - در نگاه نخست - تردیدی باقی نمیگذارد كه هشام قائل به روح با قید تجرّد فلسفی است. گویا منشأ این اشتباه، برداشت نادرستی است كه از دیدگاه هشام و همچنین فیلسوفان به دست مفید و پس از آن از سخنان شیخ مفید به دست دیگران صورت گرفته است.۳
بنابراین، در یک جمعبندی نهایی از نظریه هشام بن حکم خاطرنشان میشود که بایستی بین سه ساحت تفکیک کنیم. زمانی که انسان را با هویت این جهانیاش و در حالت عادی که میشناسیم مد نظر قرار میدهیم، حقیقت انسان ترکیبی از روح و بدن است، ترکیبی حقیقی نه انضمامی. حقیقی است به این معنا که حقیقتاً روح بدن را زنده میکند. بدن بدون روح ممات است (مثل سنگ) و به میزانی که روح در آن حضور پیدا میکند، واجد ویژگیها روح میشود؛
1.. کلینی، اصول الکافی، ج۱، ص۹۹.
2.. قاضی عبدالجبار، المغنی، ج۱۱، ص۳۱۰.
3.. محمدتقی سبحانی اشتباهی که دیگران دربارۀ شیخ مفید و شیخ مفید دربارۀ هشام در باب حقیقت انسان مرتکب شدهاند را با دقت بررسی کرده است (سبحانی، «مدرسه کلامی کوفه»، ص۱۴۴).