ابن راوندی است۱ که گروههایی از امامیه، دیگر به قول نظّام و حتی ابوالهذیل متمایل شدند. به بیان دیگر، از میان معتزلیان، یک گروه نظّامی بودند که نظریهای نظّامی داشتند و یک گروه ابوالهذیلی بودند و هر دوی اینها در این دوره تاریخی شیعه شدند و از طریق آنها دیدگاه نظّامیه و ابوالهذیلی به امامیه منتقل شد. این سخن اشعری در حقیقت به ریشههای نظریه افرادی چون سید مرتضی (م۴۳۶ق/۱۰۴۴م)۲ که دیدگاه ابوالهذیلی داشتند اشاره میکند. بدین ترتیب تمایز آشکار دیدگاه امامیه نخستین با اندیشههای دیگر آن دوره و حتی خود امامیه در دورههای میانه تاکنون مشخص میشود.۳
دوآلیسمی که امامیه از حقیقت انسان مدنظر داشت با در کنار هم دیدن مجموعه روایات درباره حقیقت انسان قابلتحلیل است. غرض از تفکیک این روایات جداسازی نتایج آنها نیست، بلکه مشاهده مجموعه این روایات در کنار هم ما را با ایده چند محوری امامیه آشنا میکند. برخی از این روایتها به ما واقعیتی از روح را نشان میدهد که جنبهای کاملاً جسمانی دارد. به طور کلی روایاتی که صحبت از مفارقت روح از بدن میکنند - بهویژه به دلیل عدم سنخیّت نفس مجرّد با جسم - نمیتوانند معنایی بهجز جدا شدن مادهای جسمانی (روح) - هرچند با ویژگیها متفاوت - از مادهای جسمانی دیگر (بدن) با ویژگیها جسمانی شدیدتر (یا متفاوت) داشته باشند.
همچنین روایاتی که از متلاشی شدن یا نشدن روح پس از مفارقت از بدن سخن به میان میآورند یا درباره اقامت روح در مکان خود (روح محسن در روشنایی و فسحت (وسعت) و روح گنهکار (در تنگی و ظلمت)) و از همه روشنتر روایاتی که صورتبندی و ساختار جسمانی روح را بیان میکنند، در این دسته جای میگیرند. گزارشی که گویا نخستین بار در احتجاجات طبرسی (م۵۴۸ق/۱۱۵۳م) آمده و بهنوعی اِشعار به جسمانگاری روح دارد و به برجسته کردن بخش جسمانی و الزاماً غیر مجرّد روح پرداخته است، بخش عمدهای از این ویژگیها را در بردارد: ماده روح از خون است و رطوبت جسم، صفای رنگ، صدای خوش و خنده زیاد همگی از خون
1.. برای مقایسه دیدگاه جسمانگارانه ابن راوندی و دیدگاه سید مرتضی، نک: میرزایی، «رویکرد متکلمان امامیه در بغداد به معتزلیان شیعه شده»، ص۸۰.
2.. سید مرتضی، الذخیره، ص۳۲.
3.. آنطور که محمد تقی سبحانی میگوید، همین نظریۀ چهارم بعدها به پایه نظری نظریههای سید مرتضی و شیخ طوسی و پس از آن بسیاری از متكلمان شیعه تا كنون تبدیل شد (سبحانی، «مدرسه کلامی کوفه»، ص۱۳۳).