خداوند را ه ندارد و باید معنای آن را صرفاً نفی جهل و تنزیه از نادانی بدانیم و اگر لفظ «نور» اطلاق شده باشد، معنای آن، نفی هرگونه ظلمت و تاریکی است. این الفاظ برای ما جز تنزیه «او» مفهوم دیگری ندارد. در تأیید این نکته حدیثی که هشام بن سالم از امام صادق علیه السلام نقل میکند، قابل توجه است. هشام بن سالم میگوید: امام به من فرمودند: أتنعت الله؟ عرض کردم: بله. فرمودند: «(وصف خود را) بیاور»، گفتم: هو السمیع البصیر. فرمودند: «هذه صفه یشترک فیها المخلوقون؛ این صفتی است که در (الفاظ آن) آفریدگان (با آفریدگارخود) مشترکاند»، عرض کردم: شما چگونه او را توصیف میفرمایید؟ فرمودند: «هو نور لا ظلمة فیه وحیاة لاموت فیه وعلم لا جهل فیه...» هشام میگوید از نزد حضرت خارج شدم درحالیکه عالمترین مردم در توحید بودم.۱
بر پایه این حدیث، هشام بن سالم تصور میکرد اگر خداوند را - مطابق آنچه در قرآن کریم آمده - سمیع و بصیر بداند، توصیف دقیق و صحیحی ارائه داده است، امام صادق علیه السلام با سؤالی که از او پرسیدند، اعتقاد او را در این باب تصحیح فرمودند. سپس امام علیه السلام در مقام تعلیم و توصیف صحیح پروردگار جملاتی را فرمودند. ایشان خداوند را نور نامیدند و سپس در توضیح آن به یک معنای تنزیهی بسنده کردند. این بیان امام نشان میدهد که نور بودن خدای متعال معنای اثباتی ندارد و تنها به این معناست که در ذات مقدس ربوبی، ظلمت راه ندارد.۲ تنزیهی معنا کردن صفات یک قاعده کلی است بنابراین، اگر در برخی روایات تعابیری همچون: نوری الذات، السمع ذاته، العلم ذاته بهکار رفته است، هیچ معنای ایجابی برای ذات خداوند اثبات نمیشود و این الفاظ تنها برای تنزیه ذات بهکار رفتهاند۳ و تنها زمانی معنای ایجابی دارد که بهعنوان وصف فعلی خداوند بهکار رفته باشد.
در حدیثی از امام رضا علیه السلامبه این معنا اشاره شده و از وصف فعلی خداوند، به نور تعبیر شده است: «هُوَ نُورٌ بِمَعْنَى أَنَّهُ هَادٍ لِخَلْقِهِ مِنْ أَهْلِ السَّمَاءِ وَأَهْلِ الْأَرْضِ».۴
بنابر آنچه گفته شد، میتوان به این نتیجه دست یافت که از نظر هشام تعابیری که به ذات