233
جستارهایی در مدرسه کلامی کوفه

خداوند را ه ندارد و باید معنای آن را صرفاً نفی جهل و تنزیه از نادانی بدانیم و اگر لفظ «نور» اطلاق شده باشد، معنای آن، نفی هرگونه ظلمت و تاریکی است. این الفاظ برای ما جز تنزیه «او» مفهوم دیگری ندارد. در تأیید این نکته حدیثی که هشام بن سالم از امام صادق علیه السلام نقل می‌کند، قابل توجه است. هشام بن سالم می‌گوید‌‌: امام به من فرمودند‌‌: أتنعت الله؟ عرض کردم‌‌: بله. فرمودند‌: «(وصف خود را) بیاور»، گفتم‌‌: هو السمیع البصیر. فرمودند‌: ‌«هذه صفه یشترک فیها المخلوقون‌؛ این صفتی است که در (الفاظ آن) آفریدگان (با آفریدگارخود) مشترک‌اند»، عرض کردم‌‌: شما چگونه او را توصیف می‌فرمایید؟ فرمودند‌‌: «هو نور لا ظلمة فیه وحیاة لاموت فیه وعلم لا جهل فیه...» هشام می‌گوید از نزد حضرت خارج شدم درحالی‌که عالم‌‌ترین مردم در توحید بودم.۱

بر پایه این حدیث، هشام بن سالم تصور می‌کرد اگر خداوند را - مطابق آنچه در قرآن کریم آمده - سمیع و بصیر بداند، توصیف دقیق و صحیحی ارائه داده است‌، امام صادق علیه السلام با سؤالی که از او پرسیدند، اعتقاد او را در این باب تصحیح فرمودند. سپس امام علیه السلام در مقام تعلیم و توصیف صحیح پروردگار جملاتی را فرمودند. ایشان خداوند را نور نامیدند و سپس در توضیح آن به یک معنای تنزیهی بسنده کردند. این بیان امام نشان می‌دهد که نور بودن خدای متعال معنای اثباتی ندارد و تنها به این معناست که در ذات مقدس ربوبی، ظلمت راه ندارد.۲ تنزیهی معنا کردن صفات یک قاعده کلی است ‌بنابراین، اگر در برخی روایات تعابیری همچون: نوری الذات، السمع ذاته، العلم ذاته به‌کار رفته است، هیچ معنای ایجابی برای ذات خداوند اثبات نمی‌شود و این الفاظ تنها برای تنزیه ذات به‌کار رفته‌اند۳ و تنها زمانی معنای ایجابی دارد که به‌عنوان وصف فعلی خداوند به‌کار رفته باشد.

در حدیثی از امام رضا علیه السلامبه این معنا اشاره شده و از وصف فعلی خداوند، به نور تعبیر شده است‌‌: «هُوَ نُورٌ بِمَعْنَى أَنَّهُ‏ هَادٍ لِخَلْقِهِ مِنْ أَهْلِ السَّمَاءِ وَأَهْلِ الْأَرْضِ».۴

بنابر آنچه گفته شد، می‌توان به این نتیجه دست یافت که از نظر هشام تعابیری که به ذات

1.. همان.

2.. نک: اعتصامی، «مسئلۀ نفی صفات در روایات اهل بیت علیهم السلام»، ص۲۹-۵۰.

3.. اعتصامی، «مسئلۀ نفی صفات در روایات اهل بیت علیهم السلام»، ص۲۹-۵۰.

4.. نک، شیخ صدوق، التوحید، ص۴۳۳.


جستارهایی در مدرسه کلامی کوفه
232

کلام امام به این نکته اشاره دارد که نمی‌توان به خداوند متعال هیچ‌یک از این اجزاء را نسبت داد؛ چرا که هر مرکبی به اجزاء خود نیازمند است. ‌بنابراین، فرض هرگونه انقسام با بی‌نیازی او ناسازگار است. همان‌طور که پیش‌تر به آن اشاره شد در مخلوقات، اختلاف مفاهیم برخاسته از اختلاف معانی است، اما درباره خداوند چنین نیست. البته، فیلسوفان و برخی از متکلمان که خواسته‌اند مفاهیم صفات کمالیه را از مصداق واحد انتزاع کنند، مجبور می‌شوند خود مصداق را هم منقسم به اجزاء مختلف بدانند که دست‌کم در ذهن این انقسام حاصل می‌شود. علت این است که منشئیّت انتزاع برای هر صفت کمالیه با صفت دیگر متفاوت است و چون صفات مختلف‌اند، تعدد جهات در منشأ انتزاع آنها - دست‌کم از جهت ذهنی - لازم می‌آید. ‌بنابراین، آنها نمی‌توانند ذات پروردگار را احدی المعنی بدانند‌‌؛ اما همان‌طور که در احادیث منقول از هشام اشاره شد تعابیری همچون «بلااختلاف الذات ولااختلاف المعنی»، «واحدی الذات، واحدی المعنی» با نسبت دادن مفاهیم بسیار به ذات ناسازگار است‌؛ زیرا کثرت مفاهیم به کثرت در منشأ انتزاع منتهی می‌شود و وقتی چنین ‌مسئله‌ای رخ دهد «معنی» که همان مقصود و مدلول علیه واقعی و خارجی است، اجزاء پیدا می‌کند و مرکب می‌شود‌‌؛ و به‌جای «احدی المعنی» کثیرالمعنی می‌شود. این محذور تا وقتی‌که بخواهیم به لحاظ وجودی صفاتی را برای صانع اثبات کنیم، لازم می‌آید.

اما اگر از توصیف مفهومی صانع دست برداشته و به تنزیه بسنده شود، این محذور منتفی به انتفاء موضوع می‌شود. در این صورت، ذات صانع مصداق مفاهیم صفات که همه آنها را از معانی مخلوقی اخذ شده، نخواهد شد. حال با توجه به روشن شدن این نکته می‌توان به ظرافت کلام معصومین علیهم السلامپی برد که به هنگام سخن گفتن از صفات خداوند، تنها به تنزیه او بسنده می‌کردند. ‌برای مثال امام صادق علیه السلامدر حدیثی که در سند آن هشام۱ نیز حضور دارد، می‌فرماید‌‌: «إِنَّ اللَّهَ عِلْمٌ‏ لَا جَهْلَ‏ فِیهِ‏ حَیاةٌ لَا مَوْتَ فِیهِ نُورٌ لَا ظُلْمَةَ فِیهِ‌».۲

از تنزیهی معنا کردن الفاظی همچون، علم، حیات و نور توسط امام علیه السلاممی‌توان به یک نتیجه کلی دست یافت و آن این‌که ما به ازاء این الفاظ در ذات خداوند وجود ندارد. ‌برای مثال، اگر واژه‌هایی چون «علم» یا «نور» برای آفریدگار به‌کار رفته باشد، هیچ حیثیتی از علم در ذات

1.. شبیه به همین مضمون حدیث دیگری نیز از هشام نقل شده است (نک: شیخ صدوق، التوحید، ص۱۳۸‌).

2.. شیخ صدوق، التوحید، ص۱۳۷.

  • نام منبع :
    جستارهایی در مدرسه کلامی کوفه
    سایر پدیدآورندگان :
    جمعی از پژوهشگران؛ زیر نظر محمدتقی سبحانی
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1396
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 38219
صفحه از 572
پرینت  ارسال به