معرفتی امامیه، چون معرفت تحت تکلیف نمیگنجد، ثواب و عقاب در قبالِ بود و نبود آن نیز معنایی ندارد. این مطلب در روایتهای باب معرفت مورد تأکید قرار گرفته است.۱ در روایت حضرت رضا علیه السلام تصریح شده است که خداوند متعال در قبال حصول معرفت، ثواب و اجر تفضّلی (نه استحقاقی) قرار داده است.۲
معلوم شد در انگاره معرفتی امامیه اگر معرفت، اضطراری و غیراختیاری بهشمار آمده و از انسان سلب شده و به خداوند نسبت داده شده است، لوازم آن هم مد نظر بوده و مورد پذیرش قرار گرفته است. ناگفته پیداست که عدم تکلیف به معرفت در مرحله برآیند و حصول معرفت مورد نظر امامیه بوده است؛ اما معرفت در مرحله فرآیند (مقدمات تحصیل معرفت) به دلیل آنکه در قلمرو اختیار انسان است، نهتنها متعلق تکلیف قرار دارد، بلکه در آموزههای دینی، طلب و کسب آن در برخی موارد فریضه و واجب بهشمار آمده است: «طَلَبُ الْعِلْمِ فَرِیضَةٌ عَلَى کلِّ مُسْلِمٍ أَلا إِنَّ اللَّهَ یحِبُّ بُغَاةَ الْعِلْمِ».۳
با توجه به نکات پیشگفته میتوان گفت که ظاهر گزارش اشعری که جمهور امامیه معتقد بودند تکلیفی به نظر و قیاس نیست (وما تعبداللّه العباد بهما)، نادرست است؛ زیرا نهتنها با مبانی معرفتی آنان ناسازگار است که با خیل انبوهی از روایات طلبِ علم و معرفت و نیز استحسان فکر و تعقل ناسازگار است.۴ این از خَلطهای اشعری بین معرفت در مرحله فرآیند و برآیند (تحصیل و حصول) سرچشمه میگیرد.
از جمله مسائل مهمی که پس از بیان دیدگاه امامیه درباره عدم تکلیف به معرفت مطرح میشود و از مسائل اختلافی مکاتب فکری بهشمار میآید، مسئله «تکلیفِ نخستین» است. سؤال این است که نخستین تکلیف انسان چیست؟ چهبسا در آغاز، چنین به ذهن خطور کند که نخستین تکلیف انسانِ بالغ آن است که خداوند را بشناسد؛ اما همانگونه که گذشت تکلیف به معرفت در منظومهٔ معرفتی امامیه که مؤید به گزارشهای روایی است، مورد انکار امامیان بوده است، و البته، در این سامانه معرفتی، نظر و استدلالی که به معرفت اللّه میانجامد هم نمیتواند نخستین تکلیف باشد؛ زیرا اولاً بنا به باور امامیه خود معرفت اللّه واجب نیست، چه رسد به مقدمه و فرآیند آن؛ ثانیاً