وی درباره تخصیص گزاره عام عقلی با نقل نیز چنین عمل کرده است. در بحث لزوم بعثت انبیا دریافت عقل را این گونه بیان میدارد که عقل حکم میکند در تمام زمانها پیامبری از سوی خدا برای هدایت مردم ارسال گردد. اما با وجود گزاره نقلی مبنی بر خاتمیت نبوت با ارسال پیامبر اعظم حضرت محمدصلی الله علیه و آله و پایان سلسله نبوت و آغاز وصایت، این گزاره عقلی عمومیت خود را از دست میدهد. وی میگوید:
لولا أنّ القرآن نزل بأنّ محمدصلی الله علیه و آله خاتم الانبیاء لوجب کون رسول فی کل وقت.۱
بنابراین، روش شیخ صدوق در رویارویی با مواردی که میان دلیلهای عقلی و نقلی تعارض ابتدایی و ظاهری وجود دارد این است که او میان این دو دلیل بهگونهای جمع میکند و محلی برای حل تعارض مییابد. حال اگر نوع تعارض میان گزارههای نقلی و عقلی از نوع ابتدایی و ظاهری و به هیچ شکلی قابل حل و جمع نباشد ـ به دیگر بیان اگر تعارض مستقر شده و رابطه میان آنها از نوع تباین باشد ـ نحوه برخورد با این دو گزاره بهگونهای دیگر رقم میخورد و باید چارهای دیگر برای حل این تعارض جست.
شیخ صدوق در این گونه موارد دست به تأویل ظاهر متن قرآن و حدیث میزند و معنایی غیر از ظاهر آن را اختیار میکند. نمونههای بسیاری از تأویلات وی در لابهلای نوشتههایش یافت میشود.
برای نمونه، او در پیِ حدیثی که درباره حجابهای هفتگانه نقل میکند، حجابهایی را که برای خداوند برشمرده شده است، این گونه معنا میکند:
لیست هذه الحجب مضروبة علی اللّٰه عزوجل، لانّه لایوصف بمکان و لکنّها مضروبة علی العظمة العلیا من خلقه التی لایقادر قدرها غیره تبارک و تعالی.۲
وی به دلیل آنکه پرده و حجاب داشتن خداوند را مستلزم مکان داشتن وی میداند و عقل حکم میکند که لازمه مکان داشتن، جسم بودن است، این روایت را به تأویل میبَرَد و در جایی که در روایت از وجه اللّٰه سخن به میان آمده است، میگوید:
من وصف اللّٰه تعالی ذکره بالوجه فقد کفر و أشرک و وجهه انبیاؤه و حججهعلیهم السلام و هم الذین یتوجه بهم العباد الی اللّٰه عزوجل و الی معرفته و معرفة دینه....۳