249
جستارهایی در مدرسه کلامی قم

خیانت کرده است.۱

سه. مناظره و ردّ مخالفان

از مهم‏ترین کارکردهای یک متکلم و از نشانه‏های عقل‏گرایی او، تکلم در مسائل اعتقادی و مناظره با متکلمان و اثبات یا رد یک عقیده است. یکی از عوامل مهمی که باعث شد مذهب تشیع از میان نرود و پای پر جا بماند و به نسل‏های بعدی سپرده شود، تشکیل مجالس مناظره و مباحثه علمای هر عصر با مخالفان بود.

این کار سابقه دیرینه‏ای دارد. در تاریخ صدر اسلام مشاهده می‏شود که مباحثات و مناظرات گوناگونی میان پیامبر اکرمصلی الله علیه و آله با علمای یهود و نصاری و... در می‏گرفت. امامان و اصحاب ایشان نیز به مناظره با بی‏دینان و صاحبان ادیان مختلف می‏پرداختند. در حقیقت مهم‏ترین نکته در اثبات متکلم بودن یک دانشمند این است که او حاضر به تکلم و بحث درباره اعتقادات دینی با دیگران باشد. از این روست که اهل حدیث و سران آنها یعنی احمد بن حنبل و مالک بن انس را متکلم نمی‏دانیم.

شیخ صدوق، هم در مقام فهم و برداشت و هم در مقام تبیین و اثبات از عقل استفاده کرده و در دفاع از عقاید خود با دیگران به مناظره و بحث پرداخته است.

مجالس مناظره شیخ صدوق با مخالفان، نموداری از تیزبینی، سخنوری، حاضرجوابی و پیشتازی او در عرصه‏های مختلف علمی است. او خوب می‏دانست در کدام موقع و تحت چه شرایطی کدام سخن و چه اقدامی مناسب و کارساز است. گفت‏وگو را چگونه باید آغاز کرد و چگونه به انجام رسانید تا هم رسیدن به هدف آسان شود و هم بهانه‏ای به دست مخالفان داده نشود، این مهارت او، در شکست دادن خطوط انحرافی دشمنان تشیع، نقش کلیدی و سرنوشت‏سازی داشت.

دیدگاه صدوق در این باره (جدل و مناظره) به معرکه آرا تبدیل شده و موجبات نقد افرادی چون شیخ مفید را فراهم کرده و نیز افرادی چون مارتین مکدرموت را به قضاوت میان این دو کشانده است. برخی او را متهم می‏کنند که با مناظره و احتجاج در امور دینی مخالف بوده و از همین رو، فصلی از کتاب الاعتقادات خود را به این امر اختصاص داده است.

1.. کمال الدین، ص۱۰.


جستارهایی در مدرسه کلامی قم
248

اگر نبود که قرآن کریم پیامبر اکرمصلی الله علیه و آله را خاتم الانبیا نامیده، باید در هر زمان پیامبری باشد؛ ولی چون ختم نبوت به صحت پیوسته است؛ بودن پیامبر پس از رسول اکرمصلی الله علیه و آله منتفی است.

آن‏گاه وقتی همه صورت‏های متصور را باطل می‏داند می‏گوید:

تنها یک صورت معقول باقی می‏ماند که آن وجود خلیفه حق است.

شیخ صدوق در ادامه بیان خود مثالی آورده، می‏گوید:

اینکه خداوند به واسطه جواز عقل به وجود رسولان، پیامبرانی مبعوث داشته است، مثالش مانند طبیب است که بیمار را با دارویی که موافق طبعش است معالجه می‏کند و اگر درمان او با دارویی باشد که مخالف طبع او باشد، بیمار را هلاک ساخته است. این ثابت است که خداوند از هر حکیمی حکیم‏تر است و به چیزی فرا نمی‏خواند، جز آنکه صورت دومی از آن در عقول انسان‏ها موجود باشد.۱

۱۱. شیخ صدوق در بیان دلیل عصمت خلیفه الهی (پیامبر، امام) این گونه استدلال می‏کند:

همواره وضع خلیفه به حال خلیفه‏گزار دلالت دارد و همه مردم از خواص و عوام بر این شیوه‏اند. در عرف مردم اگر پادشاهی فردی ستمگر را خلیفه خود قرار دهد، مردم آن پادشاه را نیز ستمگر می‏دانند و اگر فرد عادلی را جانشین خود سازد، او را نیز عادل می‏نامند. با این مقدمه که جانشین نشان‏دهنده عدل و ظلم است و جانشین فرد مصون از گناه، باید مصون از گناه باشد به این نتیجه می‏رسد که خلافت خداوند عصمت را ایجاب می‏کند و خلیفه نمی‏تواند جز معصوم باشد.۲

وی در بیان یکی از وجوه تفسیری آیه سی‏ام سوره بقره و آیه خلافت، لزوم و وجوب عصمت خلیفه و امام را از آن برداشت می‏کند. او اعتقاد دارد اگر خداوند فرد معصومی را جانشین خود قرار ندهد، به بندگان خود خیانت کرده است و خداوند از هر گونه خیانتی دور و مبراست؛ پس جانشین او باید معصوم باشد. او می‏گوید:

در این آیه معنایی وجود دارد که خداوند جز افراد پاک باطن را خلیفه نمی‏سازد تا از خیانت بر کنار باشد؛ چون اگر شخص آلوده‏ای را خلیفه قرار دهد، به مخلوقات خود

1.. همان، ص۲۴.

2.. همان، ص۱۰.

  • نام منبع :
    جستارهایی در مدرسه کلامی قم
    سایر پدیدآورندگان :
    جمعی از پژوهشگران؛ زیر نظر محمدتقی سبحانی
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1395
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 18888
صفحه از 356
پرینت  ارسال به