بوده که از میان رفته است؛ لذا بهنوعی ـ با تسامح در به کارگیری اصطلاح ـ به دیدگاه انسداد باب علم منتهی شده و با صرف نظر از ادامه تلاش برای کشف صحت صدور روایات، به تلاش برای استخراج نظامی برای رفع تکلیف و امکان پاسخگویی در برابر خداوند پرداختند.۱ این جریان، بدون تغییر چندانی در مدرسه لبنان ادامه مییابد.۲
دوره صفویه با زمینه مناسبی که برای جریان اخباری پدید آورد، شاهد بازسازی مجدد ـ و گرچه بهطور طبیعی تا حدی متفاوت ـ مدرسه اهل حدیث شیعه بود. در این دوره، سه اثر دیگر از جوامع حدیثی شیعه پدید آمد که هریک بهگونهای نقدی بنیادی بر زیر ساختهای مدرسه حلّه در برداشت. البته پایه نظری این جریان را قبل از این ملا امین استرآبادی (د ۱۰۳۶ق) در الفوائد المدنیه با تلاش در تمایز دو مکتب اهل حدیث و اصولیان شیعه تحت عنوان «متقدمان و متأخران» و نقد جدی و بسیار شدیدِ مبانی فقهی، رجالی و حتی کلامی اصولیان برداشته بود که حمایت نظری شیخ بهایی (د۱۰۳۱ق) در مشرق الشمسین و مجلسیِ پدر (د۱۰۷۰ق) در روضة المتقین در تقویت این جریان بیتأثیر نبوده است. فیض کاشانی (د۱۰۹۰ق) در الوافی نقدهای تند و تیزی بر مبانی رجالی و فقهی مدرسه حلّه وارد میسازد. وی با بیان تفاوت روش نقد حدیث نزد قدما و متأخران، تقسیم احادیث به صحیح، حسن و... را ناآشنا برای متقدمان و حدیث صحیح را نزد ایشان حدیثی میداند که مجموعهای از قراین مبنی بر صحت را همراه خود دارد. سپس در چند شماره به ذکر قراین یادشده میپردازد:
۱. وجود روایت در نسخههای متعددی از اصول اربعمائه که بهطور متصل از امامان معصومعلیهم السلام نقل شدهاند؛
۲. تکرار روایت در یک یا چند اصل از راههای گوناگون و با سندهای متعدد و معتبر؛
۳. وجود روایت در یکی از آثار شناختهشده اصحاب اجماع، مانند زراره و محمد بن مسلم که همه شیعیان بر درستی روایاتشان گواهی میدهند؛
۴. وجود روایت در اثری شناختهشده از راویانی که بر درستی روایاتشان یا مشروعیت عمل به آنها اتفاق نظر وجود دارد؛ کسانی مانند یونس بن عبدالرحمن و عمار ساباطی؛