بسیاری از صحابه و تابعین و حتی مردمِ عوام، استدلالهایی برای اثبات توحید دیده میشود.۱
اما اینکه بسیاری از استدلالهای متکلمان در زمان صحابه و تابعین نبوده، این استدلال درباره بسیاری از فروعات فقهی نیز صادق است؛ یعنی بسیاری از استدلالهای فقها در زمان صحابه و تابعین نبوده است. بنابراین، باید بگوییم برای عوام و غیرمتخصصان، علم اجمالی کفایت میکند و تا زمانی که شبهات آنها را به شک و تحیّر نیندازند، همین مقدار کفایت میکند و اگر شبههای وارد شود، در حد رفع همان شبهه باید بکوشند و پیگیر باشند و این در مورد افراد، به اختلاف احوال آنان متفاوت است.۲
طوسی در تبیین اکتسابی و عقلی بودن معرفت میگوید: «معرفت» همان «علم» است و علمْ آن چیزی است که سکون و آرامش نفس را به همراه دارد و علم بر دو نوع است: ضروری و اکتسابی. علم ضروری فعلِ غیرِ ما در ماست و در اختیار ما نیست، اما علم مکتسب از افعال خود ماست.۳ سپس میافزاید: «نظر» همان «تفکر» است و تفکر یعنی تأمل کردن در یک چیز. اما درباره اینکه چرا نظر و تفکر بر انسان واجب است، مانند سید مرتضی میگوید: دلیل وجوب نظر و فکر، خوف و ترس از ضرری است که در ترکِ آن وجود دارد، بهگونهای که این ترسِ نفسانی، فقط با نظر و تفکر برطرف میشود. این ترس، احتمال دارد از خارج، از طریق شنیدنِ تهدیدى که یکى به دیگرى مىکند، یا از طریق گوش دادن به سخنان مردمان که یکدیگر را به بىایمانى و کیفرى که نتیجه آن است بیم مىدهند، یا در نفسِ خودش هنگامی که امارات و نشانههای خوف را میبیند، حاصل شود. بنابراین، خوف موجب میشود معرفةاﷲ بر هر مکلفی واجب گردد و چون معرفت خدا جز از طریق نظر و تفکر حاصل نمیشود، نخستین تکلیف بندگان، وجوب نظر و استدلال برای شناخت خداوند است.۴
با این حال، در نظام فکری طوسی، اگر به صورت عادی این خوف در شخصی ایجاد نگردد، خداوند متعال به نوعی خوف را در دل آن شخص خطور میسازد که به آن اصطلاحاً «خاطر» گفته میشود. خاطر یا از طریق کلامی است که در گوشش میشنود، یا در هوا ایجاد میشود یا از طریق ارسال شخصی است که او را میترساند و خوف را در او ایجاد میکند؛ به هر حال خوف که حاصل شد، نظر و تفکر واجب میگردد.۵ بنابراین، معرفةاﷲ بر هر مکلفی واجب است؛ زیرا علم به