بر حجیت استقلالی عقل تأکید میورزیدند، عقل را نیازمند وحی میدانستند. از دیدگاه آنان، عقل نیازمند معلمی الهی است که شیوه و نحوه استدلال را به او گوشزد کند (نه اینکه تعلیم دهد).۱ بنا به تعابیر روایاتِ امامیه، این معلم (پیامبر و امام) است که دفینههای عقل را «اثاره» میکند و بیرون میکشد.۲ برخی برپایه این گزارشها پنداشتهاند امامیه در این دوره از عقل تنها برای دفاع از آموزههای دینی (سخنان امامان) بهره بردهاند،۳ ولی همانگونه که گفتیم، امامیه نخستین حجیت استقلالی عقل را قبول داشتند و دیدگاه امامیه درباره امامت و جایگاه آن در معرفت به معنای نفی حجیت عقل نبود.
بنابراین، با سه موضع متفاوت در بحث عقل روبهرو هستیم: ۱. اهل حدیث که عقل را منبع معرفت نمیدانستند؛ ۲. معتزله که عقل را منبع معرفت و بینیاز از وحی میدانستند؛ ۳. امامیه که هرچند عقل را منبع معرفت میشمردند، آن را نیازمند وحی میدانستند.
امامیه از اوایل قرن چهارم و بهخصوص در مدرسه کلامی بغداد۴ روابط نزدیکتری با معتزله پیدا کرد. گاه نیز برخی معتزلیان با پذیرش نظریه امامت به امامیه پیوستند. مسلماً این روابط نزدیک، تأثیراتی در علم کلام امامیه گذاشته است. این تأثیرات سبب شده است که برخی این دیدگاه را طرح کنند که امامیه با ظهور مدرسه کلامی بغداد، عقلگرایی معتزلی را ترجیح داد. البته تفاوتهایی در تبیین این پژوهشگران از دیدگاه امامیه در دوره حضور و همچنین عالمان مدرسه کلامی بغداد وجود دارد، ولی اتفاق نظری که بین آنان دیده میشود، تحول دیدگاه امامیه در این مسئله در مدرسه کلامی بغداد است. برای مثال،، محمدعلی امیرمعزی در نظریه خود معتقد است تا قرن چهارم عقل در اندیشه امامیه نوعی خِرَد قدسی است، نه عقل منطقی؛ در حالی که در مدرسه کلامی بغداد شیخ مفید و شاگردان او عقل را به عقل منطقی فروکاستند و به همین دلیل، جهانبینی امامیه دچار تحول بنیادین شد.۵ در مقابل، مدرسیطباطبایی معتقد است عقل در دوره نخست، ابزاری برای دفاع از سخنان ائمه علیهم السلام بود، در حالی که در مدرسه کلامی بغداد با نزدیک شدن به معتزله، عقل به عنوان منبع نیز پذیرفته شد.۶ مادلونگ نیز هرچند سخنی درباره دیدگاه متکلمان امامیه در دوره نخست نمیگوید،
1.. مفید، اوائل المقالات، ص۴۴ و ۴۵.
2.. شریف رضی، نهج البلاغه، ص۴۳.
3.. مدرسی طباطبایی، مکتب در فرایند تکامل، ص۲۰۷- ۲۱۰.
4.. مقصود ما از مدرسۀ بغداد دورۀ متأخر بغداد است؛ دورهای که با نوبختیان شروع میشود و به شیخ طوسی خاتمه مییابد.
5.. امیرمعزی، «ملاحظاتی دربارۀ یک نقد»، ایران نامه، ش۵۴، ص۳۰۵. وی جریان نخست را جریان اولیۀ عرفانی و فرامنطقی و جریان دوم را جریان منطقی فقهی و کلامی مینامد.
6.. مدرسی طباطبایی، مکتب در فرایند تکامل، ص۲۰۵- ۲۱۵.