باشند، تا بتوان احتمال داد که امام معصوم میان آنان است؛ ولی اگر نام و نسب همه آنان معلوم و معروف باشد نمیتوان دخول امام میان آنان را احراز نمود؛ زیرا شخصیت ایشان بر ما پوشیده است. بنابراین، باید میان اجماعکنندگان افراد مجهول الاسم و النسب (گمنام) باشند تا دخول امام معصوم میان آنان امکانپذیر شود. بدین دلیل این راه همانطور که گذشت به نظریه «دخول مجهول النسب» معروف است.
از سوی دیگر، اگر علمای امامیه بر یک قول اجماع کرده باشند و تنها یک یا چند عالم امامی شناخته شده مانند شیخ صدوق یا شیخ مفید با آن قول مخالفت کرده باشند، مخالفت آنان به اجماع ضرر نمیزند؛ زیرا میدانیم که آنها امام معصوم نیستند و چون تنها مخالفت امام معصوم با اجماع باعث سقوط آن از حجیت میشود، مخالفت علمای شناختهشده لطمهای به اجماع نمیزند.
این دو نکته پایانی بهصراحت از گفتههای سید مرتضی با توجه به جستوجویی که در آثار او انجام شده به دست نیامد. البته با مبانی او همخوانی دارند، ولی میتوان آنها را در گفتههای علمای امامیه همفکر با سید به دست آورد.۱
راه دوم: اگر یکی از علمای امامیه با اجماع مخالفت کند و ما شخص او را نشناسیم، از دو حال خارج نیست: یا اینکه آن فرد امام غایب معصوم نیست و در نتیجه مخالفت او با اجماع زیانی به آن نمیرساند یا اینکه او خود امام غایب است و در این صورت باید شیعیان از نظر او آگاه شوند و نباید نظر او مخفی بماند؛ زیرا در صورتی که نظر درست از شیعیان مخفی بماند، باید امام غایب آنان را از دیدگاه درست آگاه سازد، حتی اگر این مسئله باعث ظهور امام و مخالفت با تقیه شود، چون جایز نیست شیعیان از شناختن قول حق ـ که در این فرض تنها در قول امام منحصر است ـ محروم بمانند.۲
بنابر گزارش شیخ طوسی، سید مرتضی این راه حل را قبول نداشت و خاطرنشان ساخت که ممکن است امام غایب بسیاری از علوم را نزد خود نگاه دارد و لزومی ندارد برای آگاه ساختن مردم از آن علوم ظهور نماید؛ زیرا غیبت از رفتار بد مردم سرچشمه میگیرد، بنابراین هر زیانی ناشی از غیبت که به مردم میرسد، ناشی از بدرفتاری خود آنان است و امام وظیفهای در این زمینه ندارد.۳
بنابراین، از نظر سید مرتضی، فقط راه حل اول، یعنی شناختن مستقیم قول امام معصوم از راه شناختن اقوال همه علمای امامیه، پذیرفتنی است.
۴. پس از اینکه معلوم شد اجماع بهطور قطعی و علمی (به معنای آنچه باعث سکون و آرامش