453
جستارهایی در مدرسه کلامی بغداد

در این میان، غالباً برای هریک از دو گروه طالبیان و عباسیان که از بنی‌هاشم بودند، نقیبی جدا از سوی حکومت تعیین می‏شد که هریک از این دو، نقیب النقباء خوانده می‏شدند و هریک دارای جانشینانی در شهر‏های مختلف بودند که آنان نیز نقیب خوانده می‏شدند. نقیب النقباء در عین حال نقابت سادات در بغداد را شخصاً به عهده داشت و در این جایگاه مسئول و پاسخ‌گوی حکومت بود. گاه نقیب عباسیان و طالبیان یک نفر بود که او را نقیب النقباء هاشمیان می‏خواندند. این مقام غالباً به دست نقیب عباسی بود که طالبیان نیز از او استقبال می‏کردند. نقیب در دربار عباسیان در دار الخلافه بغداد از جایگاه عالی برخوردار بود و در مراسم رسمی و بار عام و خاص سمت راست خلیفه جلوس می‏کرد.۱

نقیبان برای خود افرادی با عناوینی چون وزیر، وصی، شریک، حاجب، باب، عامل، خادم، عین، نسّابه، وکیل، خازن و کاتب تعیین می‏کردند و حکومت مجموعه‏ای ‏از بنا‏های دار الخلافه با عنوان بیت النقابه را در اختیار آنان قرار می‏داد که در آن، خزانة النقابه قرار داشت و اموالی را که می‌بایست به صورت مقرری بر سادات تقسیم می‌شد، در آن نگهداری می‏کردند.۲

به علت جایگاه برجسته سیاسی و اجتماعی نقیبان، مأموریت‏های خطیری به آنان واگزار می‏شد. از جمله این مناصب جانشینی سلطان، ریاست دیوان مظالم، وزارت، ریاست دیوان اوقاف، امارت حج، امارت حرمین، آباد نگه داشتن مساجد، ریاست مخزن، سفارت، رسالت و وساطت از سوی حکومت است.۳ همواره به نقبا از سوی حکومت القاب رسمی ـ تشریفی خاصی اعطا می‏شد.۴

نقابت از دیدگاه علمای اهل سنت از ولایات دینی و بر عهده امام مسلمانان است و تصدّی آن بدون اذن امام جایز نیست. آنان منشأ مشروعیت تصرّفات و اقدامات و اعمال حکومتی نقیب را اذن خلیفه می‏دانند.۵ در حالی که امامیه آن را ناشی از اذن کلی امام معصوم می‌دانستند و آن را بر اساس مصالح می‏پذیرفتند.۶ فقیهان مسلمان برای نقیب شروطی را لازم دانسته‏اند که برخی از آنها عام است و در هر نقیبی باید باشد؛ مثل اینکه از بیتی جلیل برخوردار و از صفات ناپسندِ بخل و عیاشی و مانند اینها به دور باشد. نقیب باید به علم و فضل و ادب شناخته شده باشد و از حساب و کتاب سر در

1.. همان، ص۱۵۷-۱۵۹.

2.. همان، ص۱۶۳-۱۷۳.

3.. همان، ص۱۷۹-۱۸۷.

4.. همان، ص۱۵۵ و ۱۵۶.

5.. همان، ص۱۵۲.

6.. همان، ص۱۲۳.


جستارهایی در مدرسه کلامی بغداد
452

شکست دهد.۱

همچنین ابو‏الحسین احمد بن حسن، پسر ناصر اطروش که پدر بزرگ مادر سید مرتضی است، مردی جنگ‌آور و فرمانده لشکر پدرش ناصر اطروش بوده است.۲

دایی مادر سید مرتضی، ابو‏عبداﷲ دیلمی محمد بن حسن، معروف به المهدی لدین‌اﷲ، پس از آنکه برخی از دیلمیان با وی بیعت کردند، در دوران آل بویه قیام نمود، اما معزالدوله او را حبس و پس از مدتی آزاد کرد و او در بصره سکنی گزید. پس از مدتی به بغداد بازگشت و در سال ۳۵۳ قمری در پی خروج معزالدوله از بغداد برای نبرد با حمدانیان مخفیانه از این شهر به سوی دیلم رفت و با استقبال مردم روبه‌رو شد و تا سال ۳۵۹ در آنجا به نیکی و درستی حکومت و حدود الهی را در میان مردم جاری کرد.۳ معزالدوله در مجالس خصوصی بنا به مصلحت خلافت را حق او می‏شمرد و او را امام می‏خواند و حتی رکن‌الدوله در ری دعوت او را پذیرفت و او را امام خواند.۴

ابو‏احمد موسوی، پدر سید مرتضی، نیز در سال ۳۶۸قمری از سوی عضدالدوله بویهی مأمور فتح دیار مضر گردید و با لشکری بدانجا رفته، موفق به فتح آن منطقه شد. از این رو، می‏توان او را از فرماندهان نظامی بویهیان نیز به شمار آورد.۵

نقابت

مهم‌ترین سِمَتِ سیاسی خاندان سید مرتضی نقابت سادات بوده است و جد مادری، پدر، برادر، برادرزاده، دایی، و فرزند سید ـ علاوه بر خود او ـ نقیب بوده‏اند. نقیبان از جایگاه اجتماعی ویژه‏ای ‏برخوردار بودند، اما از آنجا که نقابت جایگاهی حکومتی بود و احکام آن را خلیفه یا امیر بویهی صادر می‏کرد، جایگاهی سیاسی شمرده می‏شود.۶

دیوان نقابت از نهاد‏هایی بود که حکومت عباسیان به ‌عللی آن را برای رسیدگی به امور سادات تأسیس کرد. گفته شده است این نهاد حکومتی در دوران مستعین یا معتضد در پی نارضایتی سادات از برخورد ترکان دیوان‌سالار و لشکریان که شأن آنان را رعایت نمی‏کردند و برای پیش‌گیری از شورش بنی‌هاشم در پی برخورد نامناسب با آنان پدید آمد.۷

1.. عمری، المجدی فی انساب الطالبیین، ص۱۵۲ و ۱۵۳.

2.. سید مرتضی، الناصریات، ص۶۲-۶۴.

3.. عمری، همان، ص۳۲؛ ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج۱۶، ص۱۱۴-۱۱۶.

4.. خالقی، دیوان نقابت، ص۱۹۱ و ۱۹۲.

5.. ابن مسکویه، تجارب الامم، ج۶، ص۴۴۱.

6.. خالقی، دیوان نقابت، ص۱۳۴.

7.. همان، ص۹۱-۹۷.

  • نام منبع :
    جستارهایی در مدرسه کلامی بغداد
    سایر پدیدآورندگان :
    جمعی از پژوهشگران، زیر نظر محمدتقی سبحانی
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1395
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 41821
صفحه از 657
پرینت  ارسال به