این گونه گزارش کرده است:
شیخ ما ابوعبداﷲ ـ که خدایش بیامرزاد! ـ بدان رفته است که ایمان، راست شمردن (تصدیق) به دل و زبان است و انجام دادن آنچه با اندامها انجام مىگیرد، و روایتهاى ما که از امامان ـ بر ایشان درود بادا! ـ شناخته شده است، همین را مىرسانند.۱
شیخ طوسى تصریح کرده که شیخ مفید قائل به این دیدگاه بوده است. البته در برخى آثار معاصر، با استناد به برخى از سخنان وى چنین استظهار شده است که این تعریف، از برداشت نادرست شیخ طوسى از کلام شیخ مفید در أوائل المقالات برخاسته و این گونه استنتاج شده که وى قائل به نظریه برابرى ایمان و معرفت بوده است.۲ گویا این استظهار، تمام نیست؛ زیرا شیخ طوسى منبع نقل خود را ذکر نکرده است و احتمال دارد که آن را در مقام درس از استاد فراگرفته یا از آثار فراوان مفقود شیخ مفید بهره جسته است. به هر روى، با توجه به مرجعیت علمىِ مفید در روزگار خود و رواج اندیشههاى کلامى و فقهىِ وى در جامعه شیعى آن روزگار ـ بهویژه در میان انبوه شاگردان وى ـ بسیار دور است که شیخ طوسى در گزارش دیدگاه استاد خود، آن هم در مسئله مهمى مانند حقیقت ایمان، به خطا رفته باشد. نویسنده محترم اثر پیشگفته، در ایضاح برداشت خود آورده است که ایمان از نظر شیخ مفید خصوصیتى عقلى و بنابراین محوناشدنى دارد.۳ آنگاه در استدلال بر این مطلب، سخن شیخ مفید در باب موافات را نقل کرده است.
به نظر مىرسد اگر هم ثابت شود که شیخ مفید ایمان را به معرفت تفسیر مىکرده است، استدلال نویسنده محترم، صحیح نیست؛ زیرا آموزه موافات ـ آنگونه که مدافعان آن گفتهاند و پیشتر بیان شد ـ مبنا و دلیل دیگرى دارد که عبارت است از تعذر اجتماع استحقاق ثواب دائم و عقاب دائم.۴ افزون بر
1.. طوسی، تمهید الاصول، ترجمه مشکاة الدینى، ص۶۴۰. گفتنى است که عبارت «روایتهاى ما ...» مشخص نیست که از مفید است یا کلام طوسى است. در هر حال، از مایههاى حدیثى این تعریف نشان دارد. شیخ طوسى در الاقتصاد، این دیدگاه را به برخى از امامیه نسبت داده که به قرینۀ کلام وى در تمهید الاصول، مقصود شیخ مفید است. وى معتقد است که بسیارى از احادیث ائمه، بر این مطلب دلالت دارد. علامه حلى نیز در گزارش تعاریف موجود از ایمان، تعریف آن به اعتقاد قلبى و اقرار زبانى و عمل جوارح را به جماعت سلف و شیخ مفید، نسبت داده است (حلی، مناهج الیقین، ص۵۳۳). ابن میثم بحرانى نیز این دیدگاه را به بیشتر سلف نسبت داده است (بحرانى، قواعد المرام، ص۱۷۰). شیخ یوسف بحرانى نیز این تعریف را به شیخ صدوق و شیخ مفید، نسبت داده است (همو، الحدائق الناضره، ج۲۲، ص۲۰۱).
2.. محسن جوادی، نظریۀ ایمان در عرصۀ کلام و قرآن، ص۱۲۰.
3.. همان، ص۱۲۱. مکدرموت نیز همانند این جمله را بیان کرده؛ اما وى اساساً به گزارش شیخ طوسى از تعریف شیخ مفید از ایمان نپرداخته است (ر.ک: مکدرموت، اندیشههاى کلامى شیخ مفید، ص۳۱۹).
4.. استدلال سید مرتضى و حمصى در باب موافات، پیشتر ذکر شد. در اینجا کلام ابن شهرآشوب را نیز مىآوریم. وى ( نوشته است: «المؤمن عندنا لایجوز أن یکفر لأنه یؤدى إلى اجتماع استحقاق الثواب الدائم و العقاب الدائم معا لبطلان التحابط» (ابن شهرآشوب، متشابه القرآن و مختلفه، ج۱، ص۱۱۱). گفتنى است که شیخ مفید در اثر دیگر خود، خداشناس موحّد را مستحق ثواب دائم دانسته است: «ان العارف الموحد یستحق بالعقول على طاعته و قربته ثواباً دائماً» (مفید، المسائل السرویه، ص۹۸). از این جمله نمىتوان استفاده کرد که ایمان، همان معرفت است؛ زیرا با توجه به اکتسابى بودن معرفت خدا از منظر مفید، مکلف در برابر همین طاعت، استحقاق ثواب دائم دارد؛ زیرا اساساً دوام استحقاق ثواب، اجماعى است: «اجمعت الامة على أنّ الثواب یستحق دائماً» (طوسی، الاقتصاد، ص۱۱۰؛ سید مرتضی، شرح جمل العلم، ص۱۴۳).