پنج. امام و نشان دادن معجزه براى اثبات امامت خود
امام براى اثبات امامت خود و گاه در برابر مدعیان دروغین امامت ـ به عنوان نشانه صدق ـ معجزه نشان مىدهد.
مرحوم کلینى بابى گشوده است به عنوان «بابُ ما یفصَلُ بِهِ بینَ دَعوى المُحِقِّ وَ المُبطِلِ فى أمرِ الإمامَه». در این باب، نوزده حدیث نقل شده است؛ از جمله: گواهى دادن حجر الأسود به امامت امام سجاد علیه السلام در مقابل ادعاى محمد بن حنفیه۱ و گواهى دادن عصاى امام محمد تقى علیه السلام در پى درخواست نشانه امامت از سوى یحیى بن اکثم:
۰.فَقُلتُ عَلامَةً فَکانَ فى یدِهِ عَصاً فَنَطَقَت وَ قالَت إنَّ مَولاىَ إِمامُ هذا الزَّمانِ و هُوَ الحُجَّةُ.
شاید با نظر به این گونه احادیث است که شیخ مفید در گفتار سوم أوائل المقالات، دیدگاه امامیه را درباره صدور معجزه از امام، این گونه گزارش کرده است: «و اتفَقَت الإمامیة عَلى أن الإمامَة لاتثبِت مَعَ عَدَم المُعجَز لِصاحِبها إلا بالنص عَلى عَینِه و التوقیف».۲
بسیارى از متکلمان، مانند سید مرتضى، ابوالصلاح حلبى، ابن نوبخت، راوندى، محقق حلى و علامه حلى، نص الهى بر زبان پیامبر و اظهار معجزه را دو راه شناخت امام معصوم دانستهاند.۳ برخى نیز اساساً اختصاص امام به آیات و کرامات را یکى از صفات امام، و آن را واجب شمردهاند.۴
شش. وقوع معجزات از ائمّه علیهم السلام۵
در کافى احادیث بسیارى که متضمن معجزات امامان هستند، فرادستِ خوانندگان نهاده شده است که در اینجا به ذکر دو نمونه بسنده مىکنیم. ابوبصیر مىگوید:
۰.دَخَلتُ عَلَى أَبِىجَعفَرٍ علیه السلام فَقُلتُ لَهُ: أَنتُم وَرَثَةُ رَسُولِ اﷲ صلی الله علیه و آله؟ قَالَ: نَعَم قُلتُ: رَسُولُ اﷲ صلی الله علیه و آله وَارِثُ
1.. ر.ک: همان، ص۳۴۸.
2.. شیخ مفید، أوائل المقالات، ص۳۹.
3.. سید مرتضی، شرح جمل العلم و العمل، ص۱۹۹؛ حلبی، تقریب المعارف، ص۱۷۴؛ ابن نوبخت، الیاقوت، ص۷۷؛ ابن راوندی، عجالة المعرفه، ص۳۸؛ محقق حلی، المسلک فى اصول الدین، ص۲۱۰؛ علامه حلی، نهج الحق و کشف الصدق، ص۱۶۸.
4.. بحرانى، قواعد المرام، ص۱۸۲.
5.. شیخ مفید نیز در الإرشاد، نمونههاى فراوانى از معجزات و اخبارهاى غیبى امامان علیهم السلام را گزارش کرده است. براى نمونه، پس از نقل مواردى از پیشگویىهاى راستین امیرمؤمنان علیه السلام مىگوید: «و الذى کان من امیرالمؤمنین علیه السلام من هذا الجنس ما لایستطاع إنکاره إلا مع الغباوة و الجهل و البهت و العناد» (شیخ مفید، الإرشاد، ج۱، ص۳۳۲. نیز ر.ک: همان، ج۲، ص۱۸۶).