کرده و از آنها تبری جستهاند.۱
او همچنین میگوید:
همه روافض صورة اللّٰه را قبول دارند، مگر شماری از متقدمین آنها که با معتزلیان مصاحبت داشتهاند که روافض آنان را نفی کردند و نزدیک آنان نشدند و آنان را نپذیرفتند.۲
بیشک در این دو گزارش، مراد خیاط بنونوبخت نیستند؛ زیرا این گزارش به دوران حیات ابن راوندی ناظر است که پیش از نوبختیان است۳ و دیگر اینکه بنا به نقل خیاط، شیعیان آن گروه را از خود راندهاند، در حالیکه گزارشی مبنی بر بیمهری امامیان نسبت به بنونوبخت در دست نیست. بنابراین، خود معتزله نیز معترفاند که قبل از نوبختیان هم برخی از امامیه به توحید اعتزالی باور داشتهاند. از همینرو، نمیتوان گفت که نوبختیان الزاماً آموزه توحید را از معتزله دریافت کردهاند. این در حالی است که هیچ شاهدی بر اینکه بنونوبخت استادی معتزلی داشتهاند، در دست نیست.۴
۴. عقلگرایی افراطی و بیاعتنایی به روایات
احتمال دیگر اینکه مراد از معتزلی بودن بنونوبخت این است که آنان به امامت بدون فصل علی و فرزندانش علیهم السلام قائل بودهاند، ولی در مسائل کلامی روش معتزله را پیش گرفته بودند و بر خلاف متکلمان نخستین امامیه چندان توجهی به نصوص و روایات نداشتند. البته منابعی که بنونوبخت را منسوب به معتزله دانستهاند ـ همانگونه که در ادامه خواهیم گفت ـ مرادشان این معنا نبوده، اما برداشت برخی از مستشرقان و محققان از معتزلی بودن نوبختیان، همین است و از همین رو، تصریح کردهاند که متکلمان نوبختی اولین کسانی بودند که عقلگرایی معتزلی را وارد کلام شیعه کردند و متکلمان پس از آنان این شیوه را از آنان اخذ نمودند.۵
این مدعا از دو جهت به اثبات نیاز دارد: نخست اینکه باید ثابت شود متکلمان نخستین امامیه توجهی به عقل نداشتهاند و کلام امامیه تنها بر پایه نصوص بنا شده بود؛ دوم اینکه باید ثابت شود بنونوبخت اعتنایی به روایات و نصوص نداشتهاند و یگانه منبع معرفت را عقل شمردهاند، حال آنکه هر دو مدعا مخدوش و محل تأمل است. شاهد بر این مطلب ادعای قاضی عبدالجبار و