تجسیم معتقد بودهاند ـ مناقشهپذیر است و افرادی چون سید مرتضی آن را ساخته و پرداخته معتزله دانستهاند و در نظر برخی دیگر این سوءفهم، از تعبیرات مبهمی سرچشمه میگیرد که متکلمان نخستین در مباحث توحید از آن بهره گرفتهاند. تفاوت اساسی نوبختیان در این اندیشهها با متکلمان نخستین نه در ماهیت آن، بلکه در تبیین دقیق آن آراست. بنونوبخت زمانی که سیل اتهامات معتزله به متکلمان امامیه را در این مباحث دیدند، با نگارش کتابهای بسیار در موضوع توحید، در صدد تبیین دیدگاه امامیه برآمدند که البته در این مسیر کامیاب نیز شدند. از همین رو، پس از نوبختیان، دیگر اتهاماتی از این دست بر متکلمان امامی وارد نشد. شاهد این مدعا گزارش حسن بن موسی در کتاب الآراء والدیانات است که میگوید «بسیاری از شیعیان همانند معتزله معتقدند که خداوند دارای جسم، صورت، جزء و عرض نیست و هیچ شباهتی نیز با این موارد ندارد».۱
اشکال دوم به کبرای استدلال وارد است مبنی بر اینکه بنونوبخت در مباحث توحید و عدل کاملاً با معتزله همرأی بودهاند. با دقت در اندیشههای نوبختیان درمییابیم که آنان در مهمترین اندیشههای معتزله در مباحث عدل مانند استطاعت، دیدگاهی مخالف معتزله و همسان با هشام بن حکم دارند. بنابراین، نوبختیان در بحث «المنزلة بین المنزلتین» و «وعید» که گونهای وابستگی به بحث عدل دارد، در مقابل معتزله قرار میگیرند و در ردّ اعتقاد معتزله در این موضوعات کتاب نیز نگاشتهاند.۲ بنونوبخت در مهمترین مبحث معتزلی، یعنی المنزلة بین المنزلتین، بر خلاف معتزله، فاسق را به اطلاق مؤمن مینامند۳ و در مباحث وعید نیز شیخ مفید هیچگاه گزارشی مبنی بر مخالفت بنونوبخت با امامیه بیان نکرده است.۴
نقد سوم بر نتیجه این دیدگاه وارد است؛ چون از این نکته که بنونوبخت در بحث عدل و توحید با معتزله همرأی بودهاند نمیتوان به این نتیجه رسید که پس آنها معتزلیاند. به بیان دقیقتر، این ادعا از آنجا سرچشمه میگیرد که گمان بردهاند جدایی بخش معتزله از دیگر مذاهب کلامی اختصاص اعتقاد به توحید و عدل به آنان است، در حالیکه ـ همانگونه که در تبیین معنای معتزله گفته شد ـ کسی ادعا ندارد که هر آنکه در توحید همرأی معتزله باشد، معتزلی نامیده میشود.
شایان توجه است که از میان پنج اصل اعتزال، بنونوبخت تنها در بحث توحید با معتزله همرأیاند. آنها در بحث استطاعت ـ که از مهمترین نتایج بحث عدل است ـ مخالف معتزلهاند و در بحث اسماء