کلام الهی
در بحث کلام الهی و اینکه آیا مخلوق است یا قدیم، دعوای دیرینهای میان معتزله و اصحاب حدیث بوده است. متکلمان امامیه در کوفه به تبع روایات اهل بیت علیهم السلام از گفتن واژه «مخلوق» ابا داشتند و قرآن را «محدَث» میدانستند.۱ در این میان هشام بن حکم ـ آنگونه که اشعری به او نسبت میدهد ـ معتقد بود که قرآن بر دو قسم است: اگر قرآنِ مسموع مراد باشد، خداوند است که صوت مقطع را خلق میکند و این رسم (نشان و اثر) قرآن است، ولی قرآن فعل خداوند است؛ مثل علم و حرکت و این نه خود خداست و نه غیر او. بر اساس این نظریه، کلام الهی به معنای حروف و اصوات مخلوق و حادث است، ولی کلام به معنای فعل الهی بر پایه همان نظریه مشهور اوست که صفات را نه خالق میداند و نه مخلوق، یعنی نه خداست و نه غیر او.۲
در بحث کلام الهی از وراق نیز باید به گزارش نسفی (م ۵۰۸ق) توجه کرد. وی از قول وراق میگوید که کلام معنایی قائم به ذات است که مورد تکلم قرار میگیرد و آن را متکلم در نفس خود تدبیر میکند و سپس به صورت الفاظی که از حروف تشکیل شده تعبیر مینماید.۳ این نظریه وراق شبیه نظریه هشام است؛ به این معنا که هر دو، کلام الهی را به دو قسمت تقسیم کردهاند. هشام آن را به کلام الهیِ مابین الدفتین (صورت اول) و کلام الهیای که فعل خداست (صورت دوم) تقسیم میکرد و وراق نیز کلام الهی را به معنای قائم به ذات که پیش از بیان است، (صورت اول) و کلام الهی موقع اظهار (صورت دوم) تقسیم میکرد.
صورت دوم دستهبندی وراق (کلام الهی موقع اظهار) مانند صورت اولی دستهبندی هشام (کلام الهی مابین الدفتین) و صورت اول دستهبندی وراق (معنای قائم به ذات) شبیه صورت دوم دستهبندی هشام (کلام الهیای که فعل خداست) است، با این تفاوت که هشام کلام الهی صورت دوم (کلام الهیای که فعل خداست) را اساساً صفتی میدانست که جزء ذات اوست و نه غیر ذات او؛ ولی وراق صورت اول کلام الهی (معنای قائم به ذات) را جزء ذات او میدانست. بر این اساس، هر دوی آنها کلام الهی را در مرحلهای حروف و اصوات مخلوق و حادث میدانستند و در مرحلهای دیگر غیر
1.. در این باره میتوان از متن (مفید، أوائل المقالات، ص۵۲ و ۵۳) استفاده کرد. این در حالی است که اشعری در مقالات الاسلامیین در نقلی اشتباه، به ظاهر این قول را به متأخرین امامیه نسبت میدهد. او میگوید که «الفرقة الثانیة منهم یزعمون انه مخلوق محدث لم یکن ثم کان کما تزعم المعتزلة و الخوارج و هؤلاء قوم من المتأخرین منهم» (اشعری، مقالات الاسلامیین، ص۴۰).
2.. اشعری، همان، ص۴۰، ۵۸۲ و ۵۸۳؛ قاضی عبدالجبار، المغنی، ج۷، ص۳؛ اسعدی، هشام بن حکم، ص۱۱۴.
3.. نسفی، تبصرة الادله، ج۱، ص۲۸۲.