والسنّة . ۱ مى گويم : ظاهر اين روايت ، با اصول كلّىِ به دست آمده از قرآن و سنّت ، سازگارى ندارد.
۶ . همچنين روايت الدر المنثور در تفسير برخى از آيات مربوط به حضرت يوسف عليه السلام را مخالف قرآن مى داند :
والرواية تخالف صريح كلامه تعالى حيث يذكر انّ اللّه اجتباه واخلصه لنفسه و انّ الشيطان لا سبيل له إلى من اخلصه اللّه لنفسه و كيف يستقيم لمن هَمَّ على افحش معصية و انساه الشيطان ذكر ربه ثمّ كذب فى مقاله . ۲ اين روايت ، با صريح سخن خداوند ، مخالفت دارد كه مى فرمايد : يوسف را برگزيده و او را براى خود ، خالص گردانيد و شيطان را بر خالص شدگان الهى ، راهى نيست. بر اين اساس ، چگونه ممكن است كه يوسف ، به زشت ترين عمل دست زند و شيطان ، او را از ياد خداوند ، غافل گرداند و سپس دروغ بر زبان آورد.
۷ . علّامه طباطبايى همچنين روايات مربوط به پيامبرى برادران يوسف عليه السلام را چنين نقد مى كند :
اقول: و فى الروايات من طرق اهل السنّة و فى بعض الضعاف من روايات الشيعة انّهم كانوا انبياء و هذه الروايات مدفوعة بما ثبت من طريق الكتاب والسنّة والعقل من عصمة الانبياء . ۳ مى گويم : روايت اهل سنّت و برخى روايت هاى ضعيف شيعه ، دلالت دارند كه آنان پيامبر بودند. اين روايت ها با آنچه از قرآن و سنّت و دليل عقلى بر عصمت پيامبران اقامه شده ، مردود مى شود .
۸ . نيز در تفسير آيات رفع عذاب از امّت اسلامى ، ۴ رواياتى را كه دلالت مى كند