علّامه مامقانى ( ۱۲۹۰ ـ ۱۳۵۱ ق ) در كتاب مقباس الهداية ، پس از اشاره به اين كه زمينه جعل اصطلاحات در باب تشخيص و تمييز اخبار ، فاصله زمانى ، از ميان رفتن قرائن و اشتباهات پديد آمده در دوره هاى تاريخى بود ، مى نويسد :
نظرگاه متأخّران در باب تميز روايات و جعل اصطلاحات ، تنها از ناحيه سند بود ، صرف نظر از قرائن خارجى ؛ نه آن كه تنها راه سنجشْ همان باشد. از اين رو ، فراوان ديده مى شود كه روايت موثّق يا صحيح را كنار مى نهند و حديث ضعيف را به جهت قرائنى از قبيل شهرت ، اجماع و... مى پذيرند. در نتيجه ، نسبت ميان آنچه آن را صحيح مى دانند و آنچه در عمل بدان پايبندند ، عموم و خصوص من وجه است .
و از همين جا روشن مى شود كه روش متأخّران نيز به روش متقدّمان ، نزديك است و تفاوت آنها تنها در اصطلاح است . ۱
جمال الدين قاسمى ( م ۱۹۸۴ م ) در كتاب قواعد التحديث ، بابى را به اين موضوع ، اختصاص داده و در دو فصل آن ، در باره نقد متن حديث ، سخن گفته است. وى در يك باب ، با عنوان «هل يمكن معرفة الموضوع بضابط من غير نظر فى سنده ؛ آيا مى توان حديث ساختگى را بدون توجّه به سند آن شناخت؟» و در بابى ديگر ، با عنوان «بيان ان للقلب السليم اشرافاً على معرفة الموضوع ؛ دل پاك را توانى بر شناخت» ، اين موضوع را پى گرفته است. وى سخنان بسيارى از عالمان درايه را نقل كرده و البته در تشخيص موضوعات ، بيشتر بر بُعد معنوى و روحانى آنها تأكيد ورزيده است. ۲
۴ . ديگر متفكّران اسلامى
ابن خلدون ( م ۷۳۲ ـ ۸۰۶ ق ) در ديباچه مقدّمه اش ، پس از نقد ساده انگارى تاريخ نويسى ، مورّخان محقّق را انگشت شمار مى داند و آن گاه به قاعده اى در باب نقد روايات تاريخى ، اشاره مى كند :