189
حکمت‌ نامه عيسي بن مريم عليهما السلام

۲۹۵.امام صادق عليه السلام : روزى عيسى بن مريم عليه السلام با سه تن از يارانش در پى كارى مى‏رفت كه در بين راه، به سه خشت طلا برخورد . به يارانش فرمود : «اين، قاتل مردم است!» و سپس رفت . يكى از آن سه تن گفت : من كارى دارم ، و برگشت . ديگرى نيز گفت : من كارى دارم ، و برگشت ، و سومى هم گفت : من كارى دارم ، و برگشت ، و هر سه نفر در كنار خشت‏هاى طلا به هم رسيدند . دوتاى آنها به سومى گفتند : برو و برايمان غذايى بخر . او رفت و غذايى خريد و در آن زهر ريخت تا آن دو نفر را بكشد و خودش تنها طلاها را بردارد ، آن دو نفر هم به يكديگر گفتند : وقتى آمد او را مى‏كشيم تا با ما شريك نشود . چون آمد ، برخاستند و وى را كشتند ، و سپس غذا را خوردند و خود نيز مردند .
عيسى عليه السلام نزد آنها برگشت، ديد هر سه در اطراف خشت‏هاى طلا مرده‏اند . به اذن خداى تعالى آنها را زنده كرد ، سپس فرمود : «به شما نگفتم كه اين [خشت‏هاى طلا ]قاتل مردم است؟!».

۲۹۶.تنبيه الخواطر : آورده‏اند كه : مردى با عيسى بن مريم عليه السلام همراه شد و گفت : مى‏خواهم با تو و همراه تو باشم . آن دو به راه افتادند تا به كنار جوى آبى رسيدند ، نشستند و مشغول غذا خوردن شدند . آنها سه گرده نان با خود داشتند . دو گرده را خوردند و يكى باقى ماند . عيسى عليه السلام به كنار جوى رفت و آبى نوشيد و برگشت؛ امّا ديد آن گرده نان نيست . به آن مرد فرمود : «چه كسى نان را برداشت؟».
مرد گفت : نمى‏دانم .
عيسى با همسفر خود حركت كرد . در بين راه، ماده آهويى را با دو بچّه‏اش
ديد . يكى از آن دو را صدا زد . بچّه آهو نزدش رفت . عيسى عليه السلام آن را سر بريد و قسمتى از بدنش را بريان كرد و خودش و آن مرد خوردند .
سپس به بچه آهو فرمود : «به اذن خدا برخيز» . بچّه آهو [زنده شد و ]برخاست و رفت . پس به آن مرد فرمود : « تو را به آن خدايى كه اين معجزه را نشانت داد ، قسم ، به من بگو چه كسى آن گرده نان را برداشت؟!» .
مرد باز گفت : نمى‏دانم .
سپس دوباره به راه افتادند تا به رودخانه‏اى رسيدند .
عيسى عليه السلام دست مرد را گرفت و هر دو بر روى آب رفتند و چون گذشتند ، فرمود : «تو را به آن خدايى كه اين معجزه را نشانت داد ، سوگند ، به من بگو چه كسى آن گرده نان را برداشت؟!» .
مرد باز گفت : نمى‏دانم . پس رفتند تا به بيابانى رسيدند و نشستند . عيسى عليه السلام مقدارى خاك يا توده‏اى ريگ جمع كرد و فرمود : «به اذن خدا طلا شو!» و طلا شد . عيسى عليه السلام آنها را سه قسمت كرد و فرمود : «يك سوم از آنِ من ؛ يك سوم از آنِ تو؛ يك سوم ديگر هم از آن كسى كه نان را برداشته است» .
مرد گفت : من نان را برداشته‏ام .
عيسى عليه السلام فرمود : «همه‏اش از آنِ تو» . و از آن مرد جدا شد . دو مرد در بيابان به او رسيدند و طلاها را با او ديدند . تصميم گرفتند آن مرد را بكشند و طلاهايش را بگيرند . مرد گفت : ميان خود سه قسمت مى‏كنيم ؛ امّا فعلاً يك نفرمان به آبادى برود و غذايى بخرد . يكى‏شان را فرستادند . آن كه فرستاده شده بود با خود گفت : چرا اين طلاها را قسمت كنم . در اين غذا زهر مى‏ريزم و آن دو نفر را مى‏كشم ، و چنين كرد . آن دو نفر هم گفتند : چرا بايد يك سوم طلاها را به او بدهيم ؛ وقتى برگشت، او را مى‏كشيم و طلاها را ميان خودمان قسمت مى‏كنيم .
چون آن مرد برگشت ، او را كشتند و غذا را خوردند و آن دو نيز مردند ، و طلاها در بيابان باقى ماند و جسد آن سه مرد در كنار طلاها .
عيسى عليه السلام بر جنازه آنها در آن حال گذشت و به ياران خود فرمود : «اين است دنيا ؛ پس از آن برحذر باشيد» .


حکمت‌ نامه عيسي بن مريم عليهما السلام
188

۲۹۵.الإمام الصادق عليه السلام: إِنَّ عِيسَى بنَ مَريَمَ عليه السلام تَوَجَّهَ فِي بَعضِ حَوائِجِهِ وَمَعَهُ ثَلاثَةُ نَفَرٍ مِن أصحابِهِ ، فَمَرَّ بِلَبِناتٍ ثَلَاثٍ مِن ذَهَبٍ عَلى‏ ظَهرِ الطَّرِيقِ ، فَقالَ عِيسى‏ عليه السلام لِأَصحابِهِ : إِنَّ هذا يَقتُلُ النّاسَ! ثُمَّ مَضى‏ . فَقالَ أَحَدُهُم : إِنَّ لِي حاجَةً ، قالَ : فَانصَرَفَ ، ثُمَّ قالَ آخَرُ : إِنَّ لِي حاجَةً ، فَانصَرَفَ ، ثُمَّ قالَ الآخَرُ : لِي حاجَةٌ ، فَانصَرَفَ .
فَوافَوا عِندَ الذَّهَبِ ثَلاثَتُهُم ، فَقالَ اثنانِ لِواحِدٍ : اشتَر لَنا طَعاماً . فَذَهَبَ يَشتَرِي لَهُما طَعاماً ، فَجَعَلَ فِيهِ سَمّاً لِيَقتُلَهُما كَي لَا يُشَارِكاهُ فِي الذَّهَبِ . وقالَ الاِثنانِ : إِذا جاءَ قَتَلناهُ كَي لَا يُشَارِكَنا . فَلَمّا جاءَ قامَا إِلَيهِ فَقَتَلاهُ ، ثُمَّ تَغَذَّيا فَماتَا .
فَرَجَعَ إِلَيهِم عِيسى‏ عليه السلام وهُم مَوتى‏ حَولَهُ ، فَأَحياهُم بِإِذنِ اللَّهِ - تَعالى‏ ذِكرُهُ - ثُمَّ قالَ : أَلَم أَقُل لَكُم : إِنَّ هذا يَقتُلُ النّاسَ؟!۱

۲۹۶.تنبيه الخواطر: قِيلَ : صَحِبَ رَجُلٌ عِيسَى بنَ مَريَمَ عليه السلام فَقالَ : أَكُونُ مَعَكَ وَأَصحَبُكَ . فَانطَلَقَا فَانتَهَيا إِلى‏ شَطِّ نَهرٍ فَجَلَسا يَتَغَذَّيانِ ومَعَهُما ثَلاثَةُ أَرغِفَةٍ ، فَأَكَلا رَغِيفَينِ وبَقِيَ رَغِيفٌ ، فَقامَ عِيسى‏ عليه السلام إِلَى النَّهرِ فَشَرِبَ ماءً ، ثُمَّ رَجَعَ فَلَم يَجِدِ الرَّغِيفَ ، فَقالَ لِلرَّجُلِ : مَن أَخَذَ الرَّغِيفَ؟
قَالَ : لا أَدرِي .
قالَ : فَانطَلَقَ ومَعَهُ صَاحِبُهُ ، فَرأى‏ ظَبيَةً مَعَها خَشِفانِ‏۲ لَها ، فَدَعا أَحَدَهُما فَأتاهُ
فَذَبَحَهُ فَأَشوى‏۳ مِنهُ ، فَأَكَلَ هُوَ وذلِكَ الرَّجُلُ ، ثُمَّ قالَ لِلخَشِفِ : قُم بِإِذنِ اللَّهِ ، فَقامَ فَذَهَبَ . فَقالَ لِلرَّجُلِ : أَسأَلُكَ بِالَّذِي أَراكَ هذِهِ الآيَةَ ، مَن أَخَذَ الرَّغِيفَ؟
قالَ : لا أَدرِي .
ثُمَّ انتَهَيا إِلى‏ وادِي ماءٍ ، فَأَخَذَ عِيسى‏ عليه السلام بِيَدِ الرَّجُلِ فَمَشَيا عَلَى الماءِ ، فَلَمّا جاوَزاهُ قالَ : أَسأَلُكَ بِالَّذِي أَراكَ هذِهِ الآيَةَ ، مَن أَخَذَ الرَّغِيفَ؟
قالَ : لا أَدرِي .
قالَ : فَانتَهَيا إِلى‏ مَفازَةٍ۴ فَجَلَسا ، فَجَمَعَ عِيسى‏ عليه السلام تُراباً أو كَثِيباً۵ ، فَقالَ : كُن ذَهَباً بِإِذنِ اللَّهِ! فَصارَ ذَهَباً ، فَقَسَّمَهُ ثَلَاثَةَ أَ ثلَاثٍ فَقالَ : ثُلثٌ لِي وَثُلثٌ لَكَ وَثُلثٌ لِمَن أَخَذَ الرَّغِيفَ .
قالَ : فَأَنَا أَخَذتُ الرَّغِيفَ .
فَقالَ : فَكُلُّهُ لَكَ .
قالَ : وفارَقَهُ عِيسى‏ عليه السلام . فَانتَهى‏ إِلَيهِ رَجُلانِ فِي المَفازَةِ ومَعَهُ المالُ ، فَأَرادا أَن يَأخُذاهُ مِنهُ ويَقتُلاهُ ، فَقالَ : هُوَ بَينَنا أَثلاثٌ ، قالَ : فَابعَثُوا أَحَدَكُم إِلَى القَريَةِ حَتّى‏ يَشتَرِيَ طَعاماً ، فَبَعَثُوا أَحَدَهُم ، قالَ الَّذِي بُعِثَ : لِأَيِّ شَي‏ءٍ اُقاسِمُ هؤلاءِ هذَا المالَ لكِنِّي أَضَعُ فِي هذَا الطَّعامِ سَمّاً فَأَقتُلُهُما ، فَفَعَلَ . وقالَ اُولئِكَ : لِأَيِّ شَي‏ءٍ نَجعَلُ لِهذَا ثُلثَ المالِ ، ولكِن إِذا رَجَعَ قَتَلناهُ وَاقتَسَمنا المالَ بَينَنا .
قالَ : فَلَمّا رَجَعَ إِلَيهِما قَتَلاهُ ، وأَكَلاَ الطَّعامَ فَماتَا ، فَبَقِيَ ذلِكَ المَالُ فِي المَفازَةِ واُولئِكَ الثَّلاثَةُ قَتلى‏ عِندَهُ .
فَمَرَّ بِهِم عِيسى‏ عليه السلام وهُم عَلى‏ تِلكَ الحالِ، فَقالَ لِأَصحابِهِ: هذِهِ الدُّنيا فَاحذَرُوها.۶

1.الأمالي للصدوق: ص ۲۴۷ ح ۲۶۷ عن عبد اللَّه بن طلحة وإسماعيل بن جابر وعمّار بن مروان ، روضة الواعظين: ص ۴۶۹ ، بحار الأنوار: ج ۱۴ ص ۲۸۴ ح ۵ .

2.الخِشفُ: ولد الغزال يطلق على الذكر والاُنثى (المصباح المنير: ص ۱۷۰ «خشف»).

3.شَوَيتُ اللحمَ... وأشوَيتُه - بالألف - لُغة (المصباح المنير: ص ۳۲۸ «شوي»).

4.المَفَازَة: البَرِّيّة القَفر (النهاية: ج ۳ ص ۴۷۸ «فوز»).

5.الكَثيب: الرمل المستطيل المحدودب (النهاية: ج ۴ ص ۱۵۲ «كتب»).

6.تنبيه الخواطر: ج ۱ ص ۱۷۹ ؛ تاريخ دمشق: ج ۴۷ ص ۳۹۵ ، إحياء العلوم: ج ۳ ص ۳۹۹ كلاهما عن ليث نحوه ، الدرّ المنثور: ج ۲ ص ۲۱۹.

  • نام منبع :
    حکمت‌ نامه عيسي بن مريم عليهما السلام
    سایر پدیدآورندگان :
    محمّد محمّدی ری‌شهری، با همکاری: مجتبی فرجی، ترجمه: حمیدرضا شیخی
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1391
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 20453
صفحه از 321
پرینت  ارسال به