اطمينانآور نيست ؛ ليكن موجب نزديكتر شدنِ مفسّر به واقع مىگردد ، و به تعبير ديگر ، مرتبهاى از معرفت را براى مفسر پديد مىآورد و همين مقدار از معرفت نسبى نيز در سيره عقلا ، معتبر و مطلوب است .
افزون بر اين ، جواز نسبت دادن سخنى به پيامبر صلى اللَّه عليه وآله و اهل بيت عليهم السلام در تفسير كلام خداوند متعال ، خود ، يك اثر مهم شرعى است كه بر فرض لزوم اثر شرعى در صحّت تعبّد ، زمينهساز شمول ادلّه حجّيت خبر ثقه بر روايات تفسيرى خواهد بود .
بر اين اساس ، شايد بتوان نظريه موافقان و مخالفان اعتبار خبر ثقه در معارف تفسيرى را به يكديگر نزديك نمود ؛ زيرا مقصود موافقانِ حجّيت ، اين نيست كه خبر واحد ، بدون وثوق نوعى ، موجب علم و معرفت است . همچنين مقصود مخالفان حجّيت ، اين نيست كه خبر واحد ، موجب معرفت نسبى هم نيست و يا با استناد به خبر موثّق نمىتوان مطلبى را به پيامبر صلى اللَّه عليه وآله و اهل بيت عليهم السلام نسبت داد . بنا بر اين تحليل ، اعتبار نسبى و محدود خبر ثقه در پديد آوردن معرفت نسبى و عدم اعتبار مطلق آن در پديد آوردن معرفت كامل در تفسير قرآن ، مورد توافق مخالفان و موافقان حجّيت خبر ثقه در تفسير است .
بلكه بر اساس اين نظريه ، خبر غير ثقه نيز در صورتى كه مخالف قرآن ، عقل و احاديث معتبر نباشد ، از اعتبار نسبى برخوردار است ؛ زيرا تا حدّى مىتواند مفسّر را به واقع نزديك كند . لذا حتّى اين گونه احاديث نيز در تفسير ، كاربرد دارند و به همين دليل ، حتّى كسانى كه