بر اساس این گزارش میتوان چند تقریر از حدوث در میان اصحاب امامیه برداشت نمود:
زراره و اصحابش بر این باور بودهاند که خداوند از ازل سمیع، علیم و بصیر نبوده و این صفات را برای خود خلق کرده است.
گروه دیگری صفات را اضافی تعریف میکنند و معتقدند قبل از حدوث اشیاء، خداوند به صفاتی همچون عالم، قادر، سمیع و بصیر توصیف نمیشود؛ پس حدوث انتساب به اسماء و صفات (ونه حدوث خود اسماء و صفات) همزمان با حدوث مخلوقات مورد توجه این گروه قرار دارد.
مؤمن طاق و اصحابش نیز علیرغم آنکه خداوند را عالم فی نفسه (لیس بجاهل) میدانند، اما علم فعلی خداوند را منوط به تقدیر و اراده اشیاء دانستهاند؛ با این وصف، حدوث در حوزه صفات فعلی مطرح است.
هشام بن حکم خداوند را «عالم بعلم» میداند و «علم بنفسه» را از خداوند نفی کرده است؛ اما در باقی صفات نظریه «لاهی هو و لا هی غیره» را دنبال نموده است. این سخن با یکی از تقریرهای نفی صفات (که به آن اشاره خواهد شد) سازگاری دارد.
گروه دیگری «یعلم» را به معنای «یفعل» گرفتهاند، اما همه ایشان به ازلی بودن «عالم بنفسه» ملتزم نیستند.
اشعری در این گزارش، تنها یک گروه از شیعیان را مایل به نفی تشبیه و خالی از اعتقادات نادرستی میداند که در دیگر گروههای شیعی وجود داشته است. این تفاوت میان این گروه از شیعیان و دیگر گروهها بدان جهت است که ایشان بر خلاف دیگر گروهها معتقد بودند: «إن اللّٰه لم یزل عالماً، حیاً، قادراً».۱ پس از