مختلف به اشکال گوناگون رواج داشته است، به عنوان مثال بغدادی بر این باور است که جبایی گمان داشته از یکایک افعال الهی میتوان اسمی اشتقاق نمود و به ساحت خداوند نسبت داد؛ این همان نسبتی است که او و سابقینش از ادعای مسیحیان (در تعدد آله) نیز شنیعتر میخوانند.۱
فخر رازی بر این باور است که جمیع فرق (کرامیه، اشاعره و فلاسفه) قول به حدوث صفات در ذات خداوند را پذیرفتهاند. وی ضمن تقسیم صفات به صفات حقیقیه محضه (مثل وجود و حیات)، حقیقیه همراه با اضافه (مثل علم به معلوم) و صفات اضافیه محضه (مثل زوجیت و بنوت)، حدوث دسته اخیر را حتمی میشمرد لکن در مورد دو دسته اول ساکت میماند؛ زیرا همه ادله، حدوث صفات را در حوزه صفات فعلیه تعریف میکند.۲
ابن تیمیه نیز در همین راستا، امر و نهی و اخبار خداوند را که ذیل عنوان مسئله کلام الهی جای میگیرد، مورد بحث قرار میدهد.۳
نظر خیاط معتزلی در بر نتابیدن حدوث صفات در نوع خود جالب است؛ وی چند معنا از حدوث صفات را غیر جایز و محال میداند: یکی آنکه خداوند صفات را «أحدثه فی نفسه» که با محذور محل حوادث بودن ذات مواجه است. دیگری «أحدثه فی غیره» است که لازم میآید غیر خدا اعلم از خدا و خدا جاهل باشد.
سومین احتمال «أحدثه قائماً بنفسه لا فی شیء یحل فیه» است که وی با قیاس این مسئله با اینکه حرکت لافی متحرک جایز نیست، این احتمال را نیز