139
حکمت نامه سالمند (و اندرزنامه جوان)

۲۱۲.امام زین العابدین علیه السلام: مردى خدمت پیامبر صلی الله علیه و اله آمد و گفت: اى پیامبر خدا! هیچ کار زشتى نیست که نکرده باشم. آیا راه بازگشتى برایم وجود دارد؟
پیامبر صلی الله علیه و اله فرمود: «آیا از پدر و مادرت، کسى زنده هست؟».
گفت: پدرم.
فرمود: «برو و به او نیکى کن».
وقتى آن مرد رفت، پیامبر صلی الله علیه و اله فرمود: «کاش مادرش مى‏بود!».

۲۱۳.صحیح مسلم ـ به نقل از اسیر بن جابر ـ: عمر بن خطّاب چون نیروهاى کمکى یمَن بر او وارد مى‏شدند، از ایشان مى‏پرسید: آیا در میان شما، شخصى به نام اویس بن عامر هست؟ تا این که به اویس رسید.
عمر پرسید: تو اویس بن عامرى؟
گفت: آرى.
گفت: از [قبیله] مراد و از [تیره] قَرَن؟ گفت: آرى.
گفت: آیا تو پیسى‏اى داشته‏اى که بهبود یافته و جز به مقدار درهمى نمانده است؟
گفت: آرى.
گفت: آیا مادر دارى؟
گفت: آرى.
گفت: شنیدم که پیامبر خدا مى‏گوید: «اویس بن عامر با نیروهاى کمکى یمن به نزد شما مى‏آید. او از قبیله مراد و از تیره قَرَن است و پیسى‏اى داشته که بهبود یافته و جز به مقدار درهمى نمانده است. و مادرى دارد که با او مهربان و نیک‏رفتار است. اگر از خدا چیزى بخواهد، به او مى‏دهد. پس اگر توانستى، از او بخواه تا برایت آمرزش بخواهد». پس براى من آمرزش بخواه.
اویس هم [براى عمر، آمرزش] خواست.
عمر به او گفت: قصد کجا دارى؟
گفت: کوفه.
گفت: سفارش تو را به کارگزار آن جا نکنم؟
گفت: دوست‏تر دارم که با مردمانِ تهی‏دست باشم.
در سال بعد، مردى از بزرگان کوفه به حج آمد و به دیدار عمر رفت. عمر از اویس، جویا شد. گفت: او را در حالى ترک کردم که خانه‏اش فرسوده و اثاثش اندک بود.


حکمت نامه سالمند (و اندرزنامه جوان)
138

۲۱۲.الإمام زين العابدين علیه السلام: جاءَ رَجلٌ إلَى النَّبِيِّ صلی الله علیه و اله فَقالَ: يا رَسولَ اللّهِ، ما مِن عَمَلٍ قَبيحٍ إلّا قَد عَمِلتُهُ، فَهَل لي مِن تَوبَةٍ؟
فَقالَ لَهُ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و اله: فَهَل مِن والِدَيكَ أحَدٌ حَيٌّ؟ قالَ: أبي.
قالَ: فَاذهَب فَبَرَّهُ.
قالَ: فَلَمّا وَلّىٰ قالَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و اله: لَو كانَت اُمُّهُ!!۱

۲۱۳.صحيح مسلم عن أسير بن جابر: كانَ عُمَرُ بنُ الخَطّابِ إذا أتىٰ عَلَيهِ أمدادُ أهلِ اليَمَنِ، سَأَلَهُم: أفيكُم اُوَيسُ بنُ عامِرٍ؟ حَتّىٰ أتىٰ عَلى اُويَسٍ، فَقالَ: أنتَ اُوَيسُ بنُ عامِرٍ؟
قالَ: نَعَم.
قالَ: مِن مُرادٍ، ثُمَّ مِن قَرَنٍ؟
قالَ: نَعَم.
قالَ: فَكانِ بِكَ بَرَصٌ فَبَرِأَتَ مِنهُ إلّا مَوضِعَ دِرهَمٍ؟
قالَ: نَعَم.
قالَ: لَكَ والِدَةٌ؟ قالَ: نَعَم.
قالَ: سَمِعتُ رَسولَ اللّه صلی الله علیه و اله يَقولُ: «يَأتي عَلَيكُم اُويَسُ بنُ عامِرٍ مَعَ أمدادِ أهلِ اليَمَنِ مِن مُرادٍ، ثُمَّ مِن قَرَنٍ، كانَ بِهِ بَرَصٌ فَبَرِأَ مِنهُ إلّا مَوضِعَ دِرهَمٍ، لَهُ والِدَةٌ هُوَ بِها بَرٌّ، لَو أقسَمَ عَلَى اللّهِ لَأَبَرَّهُ؛ فَإِنِ استَطَعتَ أن يَستَغفِرَ لَكَ فَافعَلَ»، فَاستَغفِر لي، فَاستَغفَرَ لَهُ.
فَقالَ لَهُ عُمَرُ: أينَ تُريدُ؟
قالَ: الكوفَةَ.
قالَ: ألا أكتُبُ لَكَ إلىٰ عامِلِها؟
قالَ: أكونُ في غَبراءِ النّاسِ۲ أحَبُّ إلَيَّ.
قالَ: فَلَمّا كانَ مِنَ العامِ المُقبِلِ حَجَّ رَجُلٌ مِن أشرافِهِم، فَوافَقَ عُمَرَ، فَسَأَلَهُ عَن اُويَسٍ، قالَ: تَرَكَتُهُ رَثَّ البَيتِ، قَليلَ المَتاعِ.۳

1.. الزهد للحسين بن سعيد: ص۱۰۱ ح۹۵.

2.. غبراﺀ الناس ـ بالمد ـ: أي فقرائهم (النهایة: ج ۳ ص ۳۳۸ «غبر»).

3.. صحيح مسلم: ج۴ ص۱۹۶۹ ح۲۲۵.

  • نام منبع :
    حکمت نامه سالمند (و اندرزنامه جوان)
    سایر پدیدآورندگان :
    محمد محمدی ری شهری با همکاری محمدحسین صالح آبادی؛ مترجم: عبدالهادی مسعودی
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1397
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 4581
صفحه از 362
پرینت  ارسال به