۱۸۱.پیامبر خدا صلی الله علیه و اله: هر گاه یکی از شما پیشنماز مردم میشود، نماز را کوتاه کند که میان آنان، خردسال و بزرگسال و ناتوان و بیمار هست و چون تنها نماز میخواند، هر گونه خواست، نماز بخواند.
۱۸۲.صحیح مسلم ـ به نقل از ابو مسعود انصاری ـ: مردی نزد پیامبر خدا صلی الله علیه و اله آمد و گفت: من به خاطر این که فلانی نماز را طول میدهد، در نماز [جماعت] صبح حاضر نمیشوم. پس پیامبر صلی الله علیه و اله چنان خشم گرفت که تا آن روز ندیده بودم هنگام موعظهای، آن چنان خشم بگیرد و فرمود: «ای مردم! برخی از شما [مردم را] میرانید. هر کدامتان پیشنماز مردم شد، نماز را مختصر کند که پشت سرش بزرگسال و ناتوان و حاجتمند است».
۱۸۳.صحیح مسلم ـ به نقل از موسی بن طلحه، در باره عثمان بن ابی العاص ـ: پیامبر صلی الله علیه و اله به وی فرمود: «پیشنماز قومت باش».
گفتم:ای پیامبر خدا! من در خود، چیزی [مانند تکبّر و عجب] مییابم.
پیامبر صلی الله علیه و اله فرمود: «نزدیک بیا». پس مرا جلوی خود نشاند و کف دستش را بر سینهام میان دو پستانم نهاد و آن گاه فرمود: «بچرخ». آن گاه، کف دستش را برپشتم، میان دو شانهام نهاد. سپس فرمود: «پیشنماز قومت باش و هر کس پیشنماز قومش شد، نماز را کوتاه و سبک کند که میان نمازگزاران، بزرگسال و بیمار و ناتوان و حاجتمند است؛ امّا هر یک از شما که تنها نماز میخواند، هر گونه خواست، بخواند».
۱۸۴.صحیح البخاری ـ به نقل از جابر بن عبد اللّٰه ـ: شب، سایه گسترده بود که مردی با دو شتر آبکشیاش آمد و آمدنش همزمان با نماز خواندن مُعاذ شد. شترش را رها کرد و به سوی معاذ آمد. او شروع به خواندن سوره بقره یا نساء کرد و آن مرد هم رها کرد و رفت. به آن مرد خبر رسید که معاذ بر او خرده گرفته است. نزد پیامبر خدا صلی الله علیه و اله آمد و از معاذ شِکوه نمود. پیامبر خدا صلی الله علیه و اله سه بار فرمود: «ای معاذ! تو سبب کنارهگیری مردم از نمازی؟! چرا سورههایی [کوتاه] مانند (سَبِّحِ ٱسْمَ رَبِّكَ ٱلْأَعْلَى)، (وَ ٱلشَّمْسِ وَ ضُحَاهَا) دستاو (وَ ٱلَّيْلِ إِذَا يَغْشَاهَا) نمیخوانی؟ بی گمان، پشت سرت، بزرگسال و ناتوان و حاجتمند نماز میخوانند».