سه. نظام سیاسی
گستردهتر از روابط اجتماعی، نظام سیاسی است که در بردارنده همه ارکان جامعه است. نظام سیاسی و برخورداری از حاکم، یکی از ضرورتهای زندگی انسان است. این موضوع در ادبیات دین با عنوان «ولایت و امامت» شناخته میشود. اسلام، در حالى که بالاترین مراتب امامت و رهبرى را براى تکامل انسان و جامعه انسانى ضرور مىداند،۱ بر ضرورت مطلق رهبرى سیاسى در شرایطى که زمینه رهبرىِ سیاسى مطلوب فراهم نباشد، تأکید مىورزد. اسلام با این که زمینهسازى براى حکومت صالحان را بر همه مسلمانان واجب مىداند، امّا در هیچ شرایطى، ضرورت رهبرى سیاسى را براى جامعه نفى نمىکند و به جامعه اسلامى اجازه نمىدهد که در باره رهبرىِ سیاسى خود، بى توجّه باشد و یا تسلیم هرج و مرج شود. همه روایاتى که بر لزوم وجود هر گونه رهبرىِ سیاسى تأکید دارند، آن را بهتر از فتنه و هرج و مرج و فتنه مىدانند.۲
بنا بر این، گام نخست در سعادت انسان، داشتن یک نظام سیاسی است. امّا گام دوم و مهمتر از آن، «برخورداری از نظام سیاسی شایسته و صالح» است. گام نخست، گام حداقلی است؛ امّا گام دوم گام تکاملی است. شاید بتوان گفت که گام نخست نارضایتی را از بین میبرد، امّا گام دوم، سعادتمندی اصیل را به ارمغان میآورد. به همین جهت در منابع اسلامی، پیروی از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله
1.. حکمت نخست، استمرار نظام اسلامى است. بىتردید، بدون رهبرى دانا و توانا و سیاستمدار، تداوم نظام اسلامى امکانپذیر نیست. همۀ روایاتى که امامت را به «نظام اسلام» یا «نظام مسلمین» تفسیر کردهاند و اجرا شدن احکام اسلام و پیشرفت جامعۀ اسلامى را به امامت رهبران الهى وابسته دانستهاند، به این حکمت اشاره دارند (ر.ک: دانشنامه قرآن و حدیث، ج۶، ص۲۶۱، ح۶۷ و ۶۸ و ص۲۶۵ ح۷۲).
2.. ر.ک: همان، ص۲۶۷ (حکمت سیاسى / جلوگیرى از هرج و مرج).
امام على علیه السلام در تبیین حکمت سیاسىِ لزوم رهبر، هر چند نامطلوب، در پاسخ کسانى که مىخواستند با شعار قرآنىِ «لا حُکمَ إلّا للّهِ»، از فرمان او سرپیچى کنند، فرمود: کَلِمَةُ حَقٍّ یُرادُ بِها باطِلٌ. نَعَم إنَّه لا حُکمَ إلّا للّهِ، وَ لکِنَّ هؤُلاءِ یَقولونَ: لا إمرَةَ إلّا للّهِ، وَ إنَّهُ لا بُدَّ لِلنّاسِ مِن أمیرٍ بَرٍّ أو فاجِرٍ یَعْمَلُ فى إمرَتِهِ المُؤمِنُ وَ یَستَمْتِعُ فیها الکافِرُ وَ یُبَلِّغُ اللّهُ فیها الأجَلَ وَ یُجْمَعُ بِهِ الْفَى ءُ وَ یُقاتَلُ بِهِ العَدُوُّ وَ تَأْمَنُ بِهِ السُّبُلُ وَ یُؤْخَذُ بِهِ لِلضَّعیفِ مِنَ القَوىِّ حَتّى یَسْتَریحَ بَرٌّ وَ یُستراحَ مِن فاجِرٍ (الکافی، ج۲، ص۳۹، ح۸).