عوامل یکپارچگی خود، رسیدن به آرامش در عین وجود پیروزیها و شکستها و ناامیدیهای گذشته است. چنین خودپذیری بالایی، بر اساس خودسنجی واقعبینانه، آگاهی از اشتباهات و محدودیتهای خود، و عشق نسبت به خود و دیگران، بنا شده است.
۲. هدف و جهتگیری در زندگی: توانایی پیدا کردن معنا و جهتگیری در زندگی، و داشتن هدف و دنبال کردن آنها ـ که تمامی اینها در تقابل با خوشبختی قرار دارند ـ، از وجوه مهمّ بهزیستی هستند. اوّلین و روشنترین نظریه در مورد هدفمند بودن در زندگی را فرانکل ارائه داده است. فرانکل، سه سال بسیار سخت را در اردوگاه نازیها گذراند و در طول این سالها با داشتن اهداف خویش زنده ماند. دید او نسبت به ارتقای سطح زندگی، و اهداف و معنای زندگی، آن قدر عمیق بود که توانست در سالهای پس از آزادیاش، روشی از رواندرمانی (معنادرمانی) را برای کمک به همنوعانش در یافتن معنایی در زندگی پیدا کند. با استفاده از این روش، افراد میتوانند در مقابل سختیها و رنجها پایداری کنند.
۳. رشد شخصی: توان شکوفا ساختن کلّیه نیروها و استعدادهای خود و پرورش و به دست آوردن تواناییهای جدید را که مستلزم روبه رو شدن با شرایط سخت و مشکلات است، «رشد شخصی» مینامند؛ زیرا روبه روشدن با این شرایط باعث میشود که فرد، نیروهای درونی خویش را بجوید و تواناییهای جدیدی به دست آوَرَد. چه زمانی بیشترین احتمال یافتن این نیروها میرود؟ زمانی که فرد، تحت فشار است، این استعدادها مکرّراً کشف میشوند و قدرت خود در تغییر شرایط را نشان میدهند. خودشکوفایی انسانها در طی چالشها و شرایط نامطلوب، بیانگر توانایی روانیِ انسان در کنار آمدن با مشکلات، تحمّل بسیاری از سختیها و برگشت به حالت طبیعی پس از پشت سر گذاشتن آن و پیشرفت پس از گذر از موانع است.
۴. تسلّط بر محیط: یکی دیگر از کلیدهای رسیدن به بهزیستی، تحت کنترل داشتن جهان پیرامون است. یعنی هر کسی باید بتواند تا حدّ زیادی بر زندگی و محیط اطرافش تسلّط و احاطه داشته باشد و این کار، در گرو این است که فرد، محیطش را مطابق خصوصیات و نیازهای فردی خود شکل دهد و بتواند آن را به همان شکل نگه دارد. چنین تسلّط و احاطهای تنها با تلاشها و عملکرد خود فرد، و در متن کار، خانواده و زندگی