همچنین این محقّقان با طرح این پرسش که «چه رابطهای بین درآمد و خوشحالی وجود دارد؟» بیان داشتند که پژوهشهای بسیاری در مقیاس بزرگ انجام شده که در آنها درآمد و میزان خوشحالی و رضایتمندی اندازهگیری شده است. در اغلب این بررسیها همبستگی مثبت و مهمی در حدود پانزده درصد تا بیست درصد به دست آمده است. برادبرن در پژوهش خود مشاهده کرد که تأثیر مثبت درآمد، بیشتر از آثار منفی آن است. دینر و همکاران، گروهی از مردم امریکا را دوبار به فاصله ده سال، مورد مطالعه قرار دادند. نتایج هر دو دوره نشان داد که ارتباط بسیار نیرومندی بین درآمد و رفاه برای اقشار فقیر وجود دارد و برای درآمدهای بالاتر، سطح ثابت و برای گروه بسیار ثروتمند، افزایش نهایی نشان میدهد. با این وجود، این محقّقان بیان میدارند که دو گروه هستند که با این روابط همخوانی ندارند: تهیدستان راضی و ثروتمندان ناراضی و بدبخت؛ امّا جالب این که این محقّقان، از وجود پدیده دوم تعجّب نمیکنند و آن را ناشی از روابط ضعیف میان پول و خوشبختی میدانند و نشاندهنده این که منابع مهمتری برای خوشبختی نیز وجود دارد؛ امّا در باره گروه اوّل، از وضعیت آنان به عنوان «پارادوکس رضایتمندی» یاد میکنند و بر اساس نظر اولسون و شوبر،۱ آن را به سازگاری و درماندگیِ آموخته شده مربوط میدانند که در اثر طولانی شدن تجربه ناتوانی در کنترل سرنوشت خود به وجود آمده است!۲
آلان کار در کتاب روانشناسی مثبت میگوید: تحقیقات نشان داده که کشورهای توسعهیافته و خیلی ثروتمند، اندکی شادتر (امّا نه خیلی شادتر) از مردمی هستند که درآمد متوسط دارند. این مسئله شاید از آن جا ناشی میشود که آنها خود را افرادی میبینند که زندگیشان بهتر از هر کس دیگری میگذرد. این تبیینها از نظریه مقایسه اجتماعی برگرفته شدهاند که بیان میکند شادمانیِ شخصی، بر فاصله ادراک شده بین وضعیت خود و دیگران مبتنی است.۳
وی در ادامه تصریح میکند که مردم کشورهای برخوردار از اقتصاد پیشرفته که به کسب پول،