افراد نمیتوان پدید آورد و اراده آنان هیچ نقشی در شادکامی ندارد. این در حالی است که نظریههای دیگر و همچنین متون دینی، این مسئله را برنمیتابند. همان گونه که گذشت، در متون دینی، الگویی خاص برای شادکامی وجود دارد و توصیههای فراوانی برای تحقّق شادکامی شده که محور همه آنها تلاش فرد و تغییراتی است که وی باید به وجود آورد و البته بنیان اینها نیز بر نظریه توحید قرار داده شده است. طبق این الگو، افراد میتوانند با تنظیم احساس، شناخت و رفتار خود بر اساس توحید، شادکامی را تحقّق بخشند. البته احتمالاً در میزان شادکامی افرادی که خُلق ثابت دارند با کسانی که از آن محروم اند، تفاوتهایی وجود داشته باشد. بنا بر این، هر چند نقش خُلق ثابت را نمیتوان انکار نمود، امّا نمیتوان این نظریه را به عنوان تنها تبیین کننده شادکامی پذیرفت. در باره اندازه تأثیر آن باید بررسیهای بیشتری توسط متخصّصان صورت گیرد. شاید نظریه «شادکامی پایدارِ»۱ سونیا لوبومیرسکی۲ به همین مطلب پرداخته باشد.
ب ـ نظریههای جدید
سلیگمن و رویزمن،۳ با بررسی دیدگاههای گوناگون، از نظریههای لذّتگرایی، خواسته (نیاز) و فهرست اهداف، به عنوان سه نظریه سنّتی شادکامی نام بردهاند. پترسون در کتاب مقدّمات روانشناسی مثبتگرا این سه نظریه را معرفی کرده و در باره هر کدام توضیحاتی ارائه داده است.۴ آنها نظریههای دیگر را نظریههای جدید میدانند. در ادامه به بیان نظریههای جدید میپردازیم.
یک. نظریه هیجانهای مثبت
این نظریه، مبتنی بر این یافته شهودیِ۵ پژوهشگران است که وقتی افراد، هیجانات مثبت