شکر و حمد، شکر را اعتراف به نعمت از باب تعظیم مُنعم دانسته است.۱
ابن فارس، بر خلاف رویهای که دارد، چهار ریشه برای این لغت بیان کرده است و گویا نتوانسته است میان آنها وجه مشترک پیدا کند: اوّلی را «ستایش کردن» کسی میداند که کار نیکی در حق انسان انجام داده است. در همین ریشه، بیان میدارد که از نظر برخی، حقیقت شکر، رضایت به اندک است و هنگامی «فرس شکور» گفته میشود که علف کم، او را کفایت کند. ریشه دوم را «پر شدن» میداند که وقتی در باره حیوانات شیری به کار میرود، یعنی پس از بهرهمندی از چراگاه پستانهایشان و پر از شیر شدهاند و وقتی در باره درخت به کار میرود، به معنای فراوانیِ میوه آن است. ریشه سوم، در باره جوانههایی است که از کنار گیاهان میروید و ریشه چهارم، «نکاح» است.۲
به نظر میرسد ترکیبی از معنای اول و دوم میتواند معنای اصلی این واژه باشد. راغب، شکر را به معنای تصوّر نعمت و اظهار آن میداند و حیوان شکور را حیوانی معرفی میکند که فربهی آن، آشکار است، و به عقیده برخی، معنای اصلی آن، از امتلاء و پر شدن است.۳
ابن اثیر معتقد است شکر به معانی مقابله نعمت با قول و فعل و نیّت است و اطلاق آن بر خداوند متعال، به معنای رشد و چند برابر شدن اعمال اندک نزد اوست و البته ریشه آن، از چریدن حیوان و فربه شدن است.۴
1.. أن الشکر هو الاعتراف بالنعمة على جهة التعظیم للمنعم، و الحمد الذکر بالجمیل على جهة التعظیم المذکور به أیضا و یصح على النعمة و غیر النعمة، و الشکر لا یصح الا على النعمة (الفروق فی اللغة، ص ۳۹).
2.. الشین و الکاف و الراء أصولٌ أربعة متباینةٌ بعیدة القیاس. فالأول: الشُّکر: الثَّناء على الإنسان بمعروف یولِیکَهُ. و یقال إنّ حقیقة الشُّکر الرِّضا بالیسیر. یقولون: فرسٌ شَکور، إذا کفاه لسِمَنِه العلفُ القلیل...
و الأصل الثانى: الامتلاء و الغُزْر فى الشىء. یقال حَلُوبة شَکِرَةٌ إذا أصابت حَظًّا من مرعًى فغَزُرت. و یقال: أشکر القومُ، و إنهم لیحتلبون شَکِرَةً، و قد شَکِرت الحَلُوبة. و من هذا الباب: شَکِرَت الشّجرةُ، إذا کثُر فیئُها.
و الأصل الثالث: الشَّکیر من النبات، و هو الذى ینبُت من ساق الشَّجرة، و هى قُضبان غضّة. و یکون ذلک فى النَّبات أوّلَ ما ینبُت.
و الأصل الرابع: الشَّکْر، و هو النِّکاح. و یقال بل شَکْر المرأةِ: فَرْجها (معجم مقاییس اللغة، ج۳، ص ۲۰۷).
3.. الشُّکْرُ: تصوّر النّعمة و إظهارها، قیل: و هو مقلوب عن الکشر، أی: الکشف، و یضادّه الْکُفْرُ، و هو: نسیان النّعمة و سترها، و دابّة شکور: مظهرة بسمنها إسداء صاحبها إلیها، و قیل: أصله من عین شَکْرَى، أی: ممتلئة، فَالشُّکْرُ على هذا هو الامتلاء من ذکر المنعم علیه (مفردات الفاظ القرآن، ص ۴۶۱).
4.. فى أسماء اللّٰه تعالى «الشَّکُورُ» هو الذى یزکو عنده القلیل من أعمال العباد فیضاعف لهم الجزاء، فَشُکْرُهُ ←→ لعباده مغفرته لهم ... و الشُّکْرُ: مقابلة النّعمة بالقول و الفعل و النیة، فیثنى على المنعم بلسانه، و یذیب نفسه فى طاعته، و یعتقد أنه مولیها، و هو من شَکِرَتِ الإبل تَشْکَرُ: إذا أصابت مرعى فسمنت علیه (النهایة فی غریب الحدیث و الأثر، ج۲، ص۴۹۳).