نیک است ـ، «زندگی کامل»۱ است. روانشناسان مثبتگرا بر این باورند که حرکت به سمت یکی از این انواع چهارگانه زندگی خوب (نیک)، خاصه نوع چهارم آن، آدمی را به خشنودی از زندگی، بهزیستی روانی و در نهایت، خوشبختی نائل میگردانَد.
پُراستفادهترین و متقنترین نظریه در بین نظریههای جدید در باره شادکامی، نظریه «شادکامی پایدار»۲ است که بین سالهای ۲۰۰۴ تا ۲۰۰۹م، در مقالات مختلفی توسط سونیا لوبومیرسکی۳ ارائه شده است. در «الگوی شادکامیِ پایدار» لوبومیرسکی، عوامل تعیینکننده سطح شادکامی یا عوامل علّیِ مؤثّر بر شادکامی افراد، به سه دسته طبقهبندی میشوند که عبارتاند از: عوامل وضعی یا تثبیت شده،۴ عوامل مرتبط با شرایط زندگی۵ و عوامل مرتبط با فعّالیتهای ارادی (قصدمند)۶.۷
همان گونه که مشهود است، مبتنی بر مبانی و پژوهشهای تجربی، نظریهها و دیدگاههای مختلفی در باره یکی از دیرینهترین موضوعات بشر، یعنی سعادت و شادکامی ارائه شده و حتّی مداخلههایی نیز برای تأمین آن در جامعه تعریف شده که در فصل ششم به آن خواهیم پرداخت. مسئلهای که ما با آن رو به رو هستیم، این است که شادکامی در منابع اسلامی چگونه است؟ از دیدگاه اسلام، شادکامی چگونه تعریف شده و چه مبانی و ساختاری دارد؟ چه راهکارهایی برای دستیابی به آن ارائه شده است؟ و چه نقاط اشتراک و یا افتراقی با شادکامی در روانشناسی مثبتگرا دارد؟
۲. ضرورت
یکی از ضروریترین پژوهشها، بررسی شادکامی (سعادت) در منابع اسلامی است. این بدان جهت است که از یک سو، شادکامی، مطلوب همه بشر بوده و با سرنوشت انسان گره