خوشحال میشود که خیال میکند همیشه در این حال، باقی خواهد ماند؛ چون که نعمت را بعد از بلا چشیده است (و در دلش جایی برای فکر صحیح باقی نمیماند)، و اگر او فکر میکرد که آنچه از نعمت که در اختیار اوست، زوالپذیر است و نمیتوان به بقا و دوام آن اعتماد نمود، چون امر به دست او نیست؛ بلکه به دست غیر اوست، هم چنان که احتمال دارد که آنچه از گرفتاریها و مصائب که از او برطرف شده، دوباره برگردد، در این صورت، دیگر خوشحال نمیشد؛ چون هیچ انسان عاقلی در باره امری مستعار و ناپایدار، خوشحالی نمیکند.
همچنان که علّت فَخور بودنش همان سُرور است، انسان، وقتی به نعمتی میرسد، بر دیگران فخرفروشی میکند، با این که فخر، مخصوص کرامت و فضیلتی است که خود انسان برای خود کسب کرده باشد، نه فضایلی از قبیل: زیبایی، خوشقامتی، سلامت، ثروت و... که به انسان داده شده است. از فخرفروشیِ این گونه انسانها فهمیده میشود که او نعمت را از خودش و اختیار آن را به دست خودش میداند، نه به دست دیگری، و کسی را سراغ ندارد که نعمت را از او سلب کند، و یا گرفتاریهایی را که داشته، به او برگرداند، و به این جهت است که به دیگران فخر میفروشد.۱
د ـ الگوی «دعا ـ اِعراض»
برخی دیگر از افراد، بر اساس الگوی «دعا ـ اِعراض» عمل میکنند. این الگو در آیات قرآن کریم، با تعبیرهای گوناگونی بیان شده است. در ادامه آیات سوره فصّلت ـ که ریشه فرح و یأس را بیان کرده بودند ـ، چنین آمده است:
۰.(وَ إِذا أَنْعَمْنا عَلَی الْإِنْسانِ أَعْرَضَ وَ نَأیٰ بِجانِبِهِ وَ إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ فَذُو دُعاءٍ عَرِیضٍ.۲
۰.و چون به انسان، نعمتی ارزانی دادیم، روی میگردانَد و دوری میکند و چون به شرّی گرفتار میشود، دعاهایی طولانی دارد).
عبارت (وَ نَأی بِجانِبِهِ)، کنایه است از دور شدن و خود را کنار کشیدن (اِعراض)، و