وضعیتی پیش میآمد؟! زندگی بدون شب و خواب، زندگی پر از درد و رنج و خستگی میبود و در این صورت، صحبت از آرامش و رضایت از زندگی، بیمعنا میگشت.۱
امام صادق علیه السلام به مفضّل بن عمر میفرماید:
۰.ای مفضّل! در طلوع و غروب آفتاب، به خاطر پدید آمدن و چرخش شب و روز، اندیشه کن. اگر طلوع خورشید نبود، کار جهانْ یکسره درهم میشد و مردم، قادر به زندگی و رسیدن به امور خود نبودند. دنیا تاریکستانی به زیان آنان بود و بدون نور، زندگی، گوارا نبود و از آن لذّت نمیبردند. نیاز به طلوع خورشید پیداست و به شرح بیش از این، نیازی نیست؛ ولی در راز غروب خورشید، اندیشه کن! اگر غروب نبود، مردم، آرامش و قرار نداشتند، حال آنکه اینان بیش از هر چیز، به آرامش و استراحت جسم و جان و حواس و مهلت یافتن هاضمه برای هضم غذا و رساندن غذا به تمام اعضا نیازمندند.۲
امام زین العابدین علیه السلام بر این باور است که خداوند متعال شب را برای انسان آفرید تا در آن از حرکتهای رنجآور و جنب و جوشهای کار، آرامش یابد و آسایش و خواب آن را لباسی قرار داد که بپوشد تا برایشان مایه آسودگی و نیرومندی گردد و به لذّت و شهوت دست یابد.۳ پس خداوند، شب و خواب را مایه آسایش روانی و نیرومندی جسمانی۴ قرار داد و همین، نقش مؤثّری در لذّت و رضایت از زندگی دارد. امام باقر علیه السلام در باره انسانهای شبزندهدار و اهل عبادت میفرماید: «شاید تو میپنداری که این گروه، اهل خوابیدن نبودند؟... لازم است بدن را [با خوابیدن] آسوده سازی تا روح، از آن خارج شود. هنگامی که روح از بدن خارج شود، بدن، استراحت میکند و روح، در حالی برمیگردد که بدن، قدرت کار کردن دارد».۵
1.. (قُلْ أَرَءَیْتُمْ إِن جَعَلَ اللَّهُ عَلَیْکُمُ النَّهَارَ سَرْمَدًا إِلَی یَوْمِ الْقِیَمَةِ مَنْ إِلَهٌ غَیْرُ اللَّهِ یَأْتِیکُم بِلَیْلٍ تَسْکُنُونَ فِیهِ أَفَلَا تُبْصِرُونَ) (سورۀ قصص، آیه ۷۲).
2.. توحید المفضّل، ص۱۲۸؛ بحار الأنوار، ج۵۸، ص۱۷۵.
3.. فَخَلَقَ لَهُمُ اللَّیلَ لِیَسکُنوا فیهِ مِن حَرَکاتِ التَّعَبِ ونَهَضاتِ النَّصَبِ وجَعَلَهُ لِباساً لِیَلبَسوا مِن راحَتِهِ ومَنامِهِ فَیَکونَ ذلِکَ لَهُم جَماماً وقُوَّةً ولِیَنالوا بِهِ لَذَّةً وشَهوَةً (الصحیفة السجادیة، ص۳۹؛ مصباح المتهجّد، ص۲۴۵، ح۳۶۱؛ بحار الأنوار، ج۵۸، ص۱۹۹).
4.. إذا نعست فنم فان ذلک مصحة للبدن (فقه الرضا، ص۳۴۰؛ بحار الأنوار، ج۶۲، ص۲۶۱، ح۵).
5.. لَعَلَّکَ تَری أنَّ القَومَ لَم یَکونوا یَنامونَ... لابُدَّ لِهذَا البَدَنِ أن تُریحَهُ حَتّی یَخرُجَ نَفسُهُ، فَإِذا خَرَجَ النَّفسُ استَراحَ البَدَنُ ورَجَعَتِ الرّوحُ فیهِ وفیهِ قُوَّةٌ عَلَی العَمَلِ (کتاب من لا یحضره الفقیه، ج۱، ص۴۸۱، ح۱۳۹۱؛ علل الشرائع، ج۲، ص۳۶۵، ح۴).