ادا كننده حق پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله باشم .
و ياور تو باشم تا در ولايت عهدى و دولت يافتن تو به نيكى [هر دو سرا] دست يابم .
چون نامهاى به دستت رسيد - فدايت شوم - و امكان يافتى ، آن را از دستت زمين نگذار تا به سوى آستان فرمانرواى مؤمنان (مأمون) حركت كنى؛ همو كه تو را شريك كار و همتا در نسب خود و سزاوارترين مردم به آنچه در اختيارش است ، مىبيند ... .۱
اين نظر با مفاد بعضى از رواياتى كه سخنان مامون را آورده، سازگار است، امّا با بسيارى از عملكردهاى وى در قبال امام رضا عليه السلام ، قابل جمع نيست؛ چه اين كه :
- سخنان مأمون ، به گونهاى ظاهرسازى است و طبيعى است كه خليفه، انگيزه اصلى خود را به راحتى بر ملا نسازد.
- تاريخنويسانى نظير طبرى نيز در دولت عبّاسى زندگى مىكردند و وامدار حاكمان عبّاسى بودند. طبيعى است آن گونه بنگارند كه حاكمان مىخواهند.
- اين گزارشها با روايات متعدّدى كه خليفه ، امام عليه السلام را مجبور به پذيرش ولايتعهدى مىكند، سازگار نيست.
- همچنين اجبار بر پذيرش ولايتعهدى و تهديد به قتل ، چگونه با ارادتمندى و تشيّع مأمون و نيّت صادقانه او مىتواند سازگار باشد؟
- متون معتبر و متعدّد ، حاكى از آن است كه امام عليه السلام از پذيرش خلافت و ولايتعهدى سر باز مىزد. اگر خليفه حُسن نيّت داشت، اين حقّ امام بود كه خلافت را بپذيرد. سيّد مرتضى مىنويسد: