۲۷۰. امام رضا عليه السلام : پدرم از پدرانش به من خبر داد كه پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله فرمود: خداوند عزّ و جلّ به پيامبرى از پيامبرانش وحى فرمود: «به فلان پادشاه، خبر بده كه جان او را تا فلان وقت مىگيرم» .
آن پيامبر، نزد پادشاه رفت و به او خبر داد. پادشاه در حالى كه بر تخت خود بود، چندان به درگاه خداوند، دعا كرد كه از تخت افتاد. گفت: پروردگارا! به من مهلت بده تا كودكم بزرگ شود و كارهايم را انجام دهم.
خداوند عزّ و جلّ به آن پيامبر وحى فرمود: «به نزد فلان پادشاه برو و به او اعلام كن كه من ، اَجَل او را به تأخير انداختم و پانزده سال بر عمرش افزودم» .
آن پيامبر گفت: پروردگارا! تو مىدانى كه من هرگز دروغ نگفته ام [و اگر اين خبر را به پادشاه برسانم، نزد او دروغگو شمرده مىشوم]. خداوند عزّ و جلّ به او وحى فرمود: «تو تنها، بندهاى مأمور هستى. پس، آن را به او اعلام كن . خداوند، از آنچه مىكند، پرسيده نمىشود».