401
حکمت‌ نامه رضوی جلد اول

۲۶۰. عيون أخبار الرضا عليه السلام - به نقل از ابو صَلت هروى - : وقتى مأمون، صاحب‏نظران مسلمان و يهود و مسيحى و مجوس و صابئيان و نيز صاحب‏نظران ديگر اديان را در مجلس امام رضا عليه السلام گِرد آورد، هيچ كسى اقدام به احتجاج نكرد، مگر اين كه امام عليه السلام چنان او را محكوم كرد كه گويى سنگ در دهانش نهاده شده است.
على بن محمّد بن جَهْم ، رو به امام عليه السلام كرد و گفت: اى پسر پيامبر خدا! آيا شما قائل به عصمت پيامبران هستيد؟
امام عليه السلام فرمود: «آرى» .
گفت: پس با اين سخن خداى عزّ و جلّ چه مى‏كنى: «آدم، پروردگارش را نافرمانى كرد و بيراهه رفت» و با اين سخن خداوند عزّ و جلّ : «و ذو النون، آن گاه كه خشمگين رفت، گمان برد كه ما بر او توانايى نداريم» و با اين سخن خداوند عزّ و جلّ در باره يوسف: «آن زن (زليخا) قصد او را كرد و او (يوسف) هم قصد وى را كرد» و در بارءه داوود عليه السلام : «داوود دانست كه ما او را آزموديم» و با اين سخن خداوند متعال در باره پيامبرش محمّد صلى اللّه عليه و آله : «آنچه تو در دل پنهان مى‏داشتى و خدا ، آشكار كننده آن بود»؟
امام رضا عليه السلام فرمود: «واى بر تو ، اى على! از خدا بترس و به پيامبران خدا، نسبت فحشا مده و كتاب خدا را به رأى خودت ، تأويل مكن كه خداوند عزّ و جلّ فرموده است: «تأويل آن را جز خدا و استواران [در علم ]نمى‏دانند» .
امّا سخن خداوند در باره آدم عليه السلام كه: «آدم، پروردگارش را نافرمانى كرد و بيراهه رفت»، خداوند عزّ و جلّ آدم را حجّت در زمين خود و خليفه در شهرهايش قرار داد و او را براى بهشت نيافريد. معصيت آدم عليه السلام در بهشت بود ، نه در زمين، و وجوب عصمت او در زمين است تا مقدّرات خدا ، انجام شود. لذا وقتى به زمين فرود آورده شد و حجّت و خليفه گرديد، معصوم شد، به دليل قول خداى عزّ و جلّ : «خداوند، آدم و نوح و خاندان ابراهيم و خاندان عمران را بر جهانيان برگزيد».
امّا سخن خداوند عزّ و جلّ كه: «و ذو النون، آن گاه كه خشمگين رفت و گمان برد كه ما بر او توانايى نداريم»، گمان در اين جا، به معناى يقين است؛ يعنى يقين كرد كه خداوند، روزى‏اش را بر او تنگ نمى‏كند. آيا سخن خداى عزّ و جلّ را نشنيده‏اى: «امّا هر گاه او انسان را بيازمايد و روزى‏اش را بر او تنگ كند». اگر گمان كرده بود كه خدا بر او توانايى ندارد كه كافر شده بود.
امّا سخن خداوند در باره يوسف عليه السلام «آن زن (زليخا) قصد او را كرد و او هم قصد وى را كرد»، يعنى زليخا قصد گناه با او را كرد؛ ولى يوسف عليه السلام از شدّت ناراحتى تصميم گرفت كه اگر زليخا مجبورش كرد، او را بكشد و خداوند، يوسف را از كُشتن زليخا و اقدام به فحشا دور داشت، به دليل اين سخن خداى عزّ و جلّ : «اين گونه [كرديم ]تا بدى و فحشا را از او باز گردانديم»، يعنى كشتن و زِنا را.
امّا داوود عليه السلام ، آنان كه با شما هستند، در باره او چه مى‏گويند؟».
على بن محمّد بن جَهْم گفت: مى‏گويند كه داوود عليه السلام در محرابش نماز مى‏خواند كه ابليس به صورت پرنده اى بسيار زيبا در مقابلش آشكار شد. داوود عليه السلام ، نمازش را شكست و برخاست تا آن پرنده را بگيرد. پرنده به حياط رفت. داوود در پىِ او از اتاق ، خارج شد. پرنده به بام پريد. داوود عليه السلام هم دنبال او بالاى بام رفت. پرنده در خانه اُوريا بن حَنان نشست. داوود عليه السلام با نگاه خود پرنده را دنبال مى‏كرد كه ديد زن اوريا در حال شستشوى خود است. با ديدن زن اوريا ، عاشق او شد. داوود عليه السلام اوريا را به جنگى فرستاده بود. پس به فرمانده‏اش نوشت كه اوريا را از پيش‏گامان تابوت قرار دهد. اوريا هم جلو رفت و در جنگ با مشركان ، پيروز شد. اين بر داوود عليه السلام گران آمد و بار ديگر به فرمانده نوشت كه او را پيش‏گامِ تابوت قرار دهد و او هم چنان كرد، تا اين كه اوريا كشته شد. آن گاه، داوود عليه السلام با زن او ازدواج كرد.
امام رضا عليه السلام با دست بر پيشانى خويش زد و فرمود: «إنّا للَّه و إنّا إليه راجعون! شما به پيامبرى از پيامبران خدا ، نسبت سهل‏انگارى در نماز مى‏دهيد، تا جايى كه به دنبال پرنده‏اى راه مى‏افتد و سپس ، نسبت فحشا و قتل به او مى‏دهيد؟!» .
او گفت: اى پسر پيامبر خدا! پس خطاى او چه بود؟
امام عليه السلام فرمود: «واى بر تو! داوود عليه السلام ، گمان برد كه خداوند عزّ و جلّ آفريده‏اى داناتر از او نيافريده است. خداوند عزّ و جلّ دو فرشته به سوى او اعزام كرد و آنان ، از ديوار محراب او بالا رفتند و گفتند: «دو تن هستيم كه يكى از ما بر ديگرى تجاوز كرده است. پس ميان ما به حق ، داورى كن و از حق ، دور مشو و ما را به راه راست ، ره‏نمون شو. اين برادر من، نود و نُه ميش دارد و من ، يك ميش دارم. او [به من‏] مى‏گويد: "آن را به من بسپار" و در گفتار، بر من غالب شده است».
داوود عليه السلام با شتاب به مدّعى عليه گفت: «او با درخواست يك ميش تو براى افزودن به ميش‏هايش، به تو ستم كرده است» و از مدّعى، بيّنه نخواست و از مدّعى عليه هم نپرسيد كه: تو چه مى‏گويى؟ اين ، خطاى شيوه داورى بود ، نه آنچه شما فكر كرده‏ايد. آيا نشنيده‏اى كه خداى عزّ و جلّ مى‏گويد: «اى داوود! ما تو را در زمين، خليفه قرار داديم. پس ميان مردم به حق ، داورى كن و از هوس پيروى مكن ...» » تا آخر آيه؟!.
او گفت: پس قصّه او با اوريا چه بود ، اى پسر پيامبر خدا؟
امام رضا عليه السلام فرمود: «در دوران داوود عليه السلام وقتى زنى شوهرش مى‏مُرد يا كشته مى‏شد، ديگر آن زن ، هيچ گاه ازدواج نمى‏كرد. نخستين كسى كه ازدواج زنى را كه شوهرش كشته شده بود، مباح كرد، داوود عليه السلام بود. او وقتى اُوريا كشته شد و عدّه زنش تمام شد، با آن زن ازدواج كرد و اين كار بر مردم ، گران آمد.
امّا محمّد صلى اللّه عليه و آله و سخن خداى عزّ و جلّ در باره او: «و آنچه تو در دل ، پنهان مى‏داشتى و خدا ، آشكار كننده آن بود . تو از مردم مى‏ترسى، در حالى خدا ، سزاوارتر است كه از او بترسى» . خداى عزّ و جلّ نام همسران پيامبر صلى اللّه عليه و آله در دنيا و همسرانش در آخرت را به او گفته بود و اين كه آنان، مادر مؤمنان هستند. نام يكى از آنها زينب بنت جَحْش بود و اين زن، آن روز، همسر زيد بن حارثه بود. پيامبر صلى اللّه عليه و آله ، نام آن همسرش را در دل داشت و بر ملا نمى‏كرد تا مبادا منافقان بگويند كه پيامبر صلى اللّه عليه و آله ، زنى را همسر خود و مادر مؤمنان مى‏داند كه همسر مردى ديگر است و در خانه اوست. او از سخن منافقان ، دل‏نگران بود. پس خداوند عزّ و جلّ فرمود: «تو از مردم مى‏ترسى، در حالى كه خدا ، سزاوارتر است كه از او بترسى» ، يعنى در دلت. خداوند، تزويج هيچ يك از بندگانش را بر عهده نداشت، جز ازدواجِ آدم با حوّا و ازدواج پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله با زينب، به دليل اين سخن خداوند: «پس چون زيد از او كام گرفت، او را به ازدواج تو در آورديم»، و ازدواج على عليه السلام با فاطمه عليها السلام ».
على بن محمّد بن جَهْم گريست و گفت: اى پسر پيامبر خدا! من به درگاه خداى عزّ و جلّ توبه مى‏كنم كه از اين پس، در باره انبياى الهى، سخن بگويم، مگر بر اساس آنچه شما بيان كردى .


حکمت‌ نامه رضوی جلد اول
400

۲۶۰. عيون أخبار الرضا عليه السلام عن أبي الصلت الهروي : لَمّا جَمَعَ المَأمونُ لِعَليِّ بنِ موسَى الرِّضا عليه السلام أهلَ المَقالاتِ - من أهلِ الإِسلامِ وَالدِّياناتِ ؛ مِنَ اليَهودِ وَالنَّصارى وَالمَجوسِ وَالصّابِئينَ ، وسائِر أهلِ المَقالاتِ - فَلَم يَقُم أحَدٌ إلّا وقَد ألزَمَهُ حُجَّتُهُ ؛ كَأنَّهُ اُلقِمَ حَجَراً ، قامَ إلَيهِ عَليُّ بنُ مُحَمَّدِ بنِ الجَهمِ ، فَقالَ لَهُ : يَابنَ رَسولِ اللَّهِ ، أتَقولُ بِعِصمَة الأنبياءِ؟
قالَ : نَعَم .
قالَ : فَما تَعمَلُ في قَولِ اللَّهِ عزّ و جلّ : «وَ عَصَى‏ ءَادَمُ رَبَّهُ فَغَوَى‏»۱ ، وفي قَولِهِ عزّ و جلّ : «وَ ذَا النُّونِ إِذ ذَّهَبَ مُغَضِبًا فَظَنَّ أَن لَّن نَّقْدِرَ عَلَيْهِ» ۲ ، وفي قَولِهِ عزّ و جلّ في يوسُفَ عليه السلام : «وَ لَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَهَمَّ بِهَا»۳ ، وفي قَولِهِ عزّ و جلّ في داودَ : «وَ ظَنَّ دَاوُدُ أَنَّمَا فَتَنَّاهُ» ۴ ، وقَولِهِ تَعالى في نَبيِّهِ مُحَمَّدٍ صلى اللّه عليه و آله : «وَتُخْفِى فِى نَفْسِكَ مَا اللَّهُ مُبْدِيهِ»۵؟
فَقالَ الرِّضا عليه السلام : وَيحَكَ يا عَليُّ! اتَّقِ اللَّهَ ، ولا تَنسِب إلى أنبياءِ اللَّهِ الفَواحِشَ ، ولا تَتَأوَّل كِتابَ اللَّهِ بِرَأيِكَ ؛ فَإِنَّ اللَّهَ عزّ و جلّ قَد قالَ : «وَمَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلَّا اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ [فِى الْعِلْمِ‏۶» .۷
وأمّا قَولُهُ عزّ و جلّ في آدَمَ : «وَ عَصَى‏ ءَادَمُ رَبَّهُ فَغَوَى‏» فَإِنَّ اللَّهَ عزّ و جلّ خَلَقَ آدَمَ حُجَّةً في أرضِهِ ، وخَليفَةً في بِلادِهِ ؛ لَم يَخلُقهُ لِلجَنَّةِ ، وكانَتِ المَعصيَةُ مِن آدَمَ فِي الجَنَّةِ لا فِي الأرضِ ، وعِصمَتُهُ يَجِبُ أن يَكونَ فِي الأرضِ ليُتِمَّ مقاديرَ أمرِ اللَّهِ ، فَلَمّا اُهبِطَ إلَى الأرضِ وجُعِلَ حُجَّةً وخَليفَةً عُصِمَ بِقَولِهِ عزّ و جلّ : «إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَى‏ ءَادَمَ وَنُوحًا وَءَالَ إِبْرَاهِيمَ وَءَالَ عِمْرَانَ عَلَى الْعَالَمِينَ» .۸
وأمّا قَولُهُ عزّ و جلّ : «وَ ذَا النُّونِ إِذ ذَّهَبَ مُغَضِبًا فَظَنَّ أَن لَّن نَّقْدِرَ عَلَيْهِ» ، إنَّما «ظَنَّ» بِمَعنَي : استَيقَنَ أنَّ اللَّهَ لَن يُضَيِّقُ عَلَيهِ رِزقَهُ ؛ ألا تَسمَعُ قَولَ اللَّهِ عزّ و جلّ : «وَ أَمَّا إِذَا مَا ابْتَلَاهُ فَقَدَرَ عَلَيْهِ رِزْقَهُ»۹؟ أي ضَيَّقَ عَلَيهِ رِزقَهُ ، ولَو ظَنَّ أنَّ اللَّهَ لا يَقدِرُ عَلَيهِ لَكانَ قَد كَفَرَ .
وأمّا قَولُهُ عزّ و جلّ في يوسُفَ : «وَ لَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَهَمَّ بِهَا» ، فَإِنَّها هَمَّتِ بِالمَعصيَةِ ، وهَمَّ يوسُفُ بِقَتلِها إن أجبَرَتهُ ؛ لِعِظَمِ ما تَداخَلَهُ ، فَصَرَفَ اللَّهُ عَنهُ قَتلَها والفاحِشَةَ ؛ وهُوَ قَولُهُ عزّ و جلّ : «كَذَلِكَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَ الْفَحْشَاءَ»۱۰ ؛ يَعني القَتلَ والزِّنا .
وأمّا داودُ عليه السلام فَما يَقولُ مَن قِبَلَكُم فيهِ؟
فَقالَ عَليُّ بنُ محمّدِ بنِ الجَهمِ : يَقولونَ : إنَّ داودَ عليه السلام كانَ في مِحرابِهِ يُصَلّي ، فَتَصَوَّرَ لَهُ إبليسُ عَلى صورَةِ طَيرٍ أحسَنَ ما يَكونُ مِنَ الطُّيورِ ، فَقَطَعَ داودُ صَلاتَهُ وقامَ ليَأخُذَ الطَّيرَ ، فَخَرَجَ الطَّيرُ إلَى الدّارِ ، فَخَرَجَ الطَّيرُ إلَى السَّطحِ ، فَصَعِدَ في طَلَبِهِ ، فَسَقَطَ الطَّيرُ في دارِ اُوريا بنِ حَنانٍ ، فَأطلَعَ داودُ في أثَرِ الطَّيرِ فَإِذا بِامرَأةِ اُوريا تَغتَسِلُ ، فَلَمّا نَظَرَ إلَيها هَواها ، وقَد أخرَجَ اُوريا في بَعضِ غَزَواتِهِ ، فَكَتَبَ إلى صاحبِهِ أن قَدِّم اُوريا أمامَ التّابوتِ ، فَقَدَّمَ فَظَفِرَ اُوريا بِالمُشرِكينَ ، فَصَعُبَ ذلِكَ عَلى داودَ ، فَكَتَبَ إلَيهِ ثانيَةً ، أن قَدِّمهُ أمامَ التّابوتِ ، فَقَدَّمَ فَقُتِلَ اُوريا ، فَتَزَوَّجَ داودُ بِامرَأتِهِ .
قالَ : فَضَرَبَ الرِّضا عليه السلام بيَدِهِ عَلى جَبهَتِهِ ، وقالَ : إنّا للَّهِ‏ِ وإنّا إلَيهِ راجِعونَ! لَقَد نَسَبتُم نَبيّاً مِن أنبياءِ اللَّهِ إلَى التَّهاوُنِ بِصَلاتِهِ حَتّى خَرَجَ في أثَرِ الطَّيرِ ، ثُمَّ بِالفاحِشَةِ ، ثُمَّ بِالقَتلِ!
فَقالَ : يا بنَ رَسولِ اللَّهِ ، فَما كانَ خَطيئَتُهُ؟
فَقالَ : وَيحَكَ! إنَّ داودَ إنَّما ظَنَّ أن ما خَلَقَ اللَّهُ عزّ و جلّ خَلقاً هُوَ أعلَمُ مِنهُ ، فَبَعَثَ اللَّهُ عزّ و جلّ إلَيهِ المَلَكَينِ ، فَتَسَوَّرا المِحرابَ ، فَقالا : «خَصْمَانِ بَغَى‏ بَعْضُنَا عَلَى‏ بَعْضٍ فَاحْكُم بَيْنَنَا بِالْحَقِ‏ّ وَلَا تُشْطِطْ وَ اهْدِنَا إِلَى‏ سَوَاءِ الصِّرَاطِ * إِنَّ هَذَا أَخِى لَهُ تِسْعٌ وَ تِسْعُونَ نَعْجَةً وَلِىَ نَعْجَةٌ وَاحِدَةٌ فَقَالَ أَكْفِلْنِيهَا وَ عَزَّنِى فِى الْخِطَابِ» ۱۱ ، فَعَجَّلَ داودُ عليه السلام عَلَى المُدَّعى عَلَيهِ فَقالَ : «لَقَدْ ظَلَمَكَ بِسُؤَالِ نَعْجَتِكَ إِلَى‏ نِعَاجِهِ» ولَم يَسألِ المُدَّعي البَيِّنَةَ عَلى ذلِكَ ، ولَم يُقبِل عَلَى المُدَّعى عَلَيهِ فَيَقولَ لَهُ : ما تَقولُ؟ فَكانَ هذا خَطيئَةُ رَسمِ الحُكمِ لا ما ذَهَبتُم إلَيهِ ؛ ألا تَسمَعُ اللَّهَ عزّ و جلّ يَقولُ : «يَا دَاوُدُ إِنَّا جَعَلْنَاكَ خَلِيفَةً فِى الْأَرْضِ فَاحْكُم بَيْنَ النَّاسِ بِالْحَقِ‏ّ وَ لَا تَتَّبِعِ الْهَوَى‏»۱۲ - إلى آخِرِ الآيَةِ؟! - .
فَقالَ : يابنَ رَسولِ اللَّهِ ، فَما قِصَّتُهُ مَعَ اُوريا؟
فَقالَ الرِّضا عليه السلام : إنَّ المَرأةَ في أيّامِ داودَ عليه السلام كانَت إذا ماتَ بَعلُها أو قُتِلَ لا تَتَزَوَّجُ بَعدَهُ أبَداً ، وأوَّلُ مَن أباحَ اللَهُ لَهُ أن يَتَزَوَّجَ بِامرَأةٍ قُتِلَ بَعلُها كانَ داودَ عليه السلام ، فَتَزَوَّجَ بِامرَأةِ اُوريا لَمّا قُتِلَ وانقَضَت عِدَّتُها مِنهُ ؛ فَذلِكَ الَّذي شَقَّ عَلَى النّاسِ مِن قِبَلِ اُوريا .
وأمّا مُحَمَّدٌ صلى اللّه عليه و آله وقَولُ اللَّهِ عزّ و جلّ : «وَتُخْفِى فِى نَفْسِكَ مَا اللَّهُ مُبْدِيهِ وَ تَخْشَى النَّاسَ وَ اللَّهُ أَحَقُّ أَن تَخْشَاهُ» ، فَإِنَّ اللَّهَ عزّ و جلّ عَرَّفَ نَبيَّهُ صلى اللّه عليه و آله أسماءَ أزواجِهِ في دارِ الدُّنيا ، وأسماءَ أزواجِهِ في دارِ الآخِرَةِ ، وأنَّهُنَّ اُمَّهاتُ المُؤمِنينَ ، وأحَدُ مَن سَمّى‏ لَهُ : زَينَبُ بِنتُ جَحشٍ ، وهيَ يَومَئِذٍ تَحتَ زَيدِ بنِ حارِثَةَ ، فَأخفَى اسمَها في نَفسِهِ ولَم يُبدِه ؛ لِكَيلا يَقولَ أحَدٌ مِنَ المُنافِقينَ : إنَّهُ قالَ في امرَأةٍ في بَيتِ رَجُلٍ إنَّها إحدى أزواجِهِ مِن اُمَّهاتِ المُؤمِنينَ ، وخَشيَ قَولَ المُنافِقينَ ، فَقالَ اللَّهُ عزّ و جلّ : «وَ تَخْشَى النَّاسَ وَ اللَّهُ أَحَقُّ أَن تَخْشَاهُ» يَعني في نَفسِكَ .
وإنَّ اللَّهَ عزّ و جلّ ما تَوَلّى تَزويجَ أحَدٍ مِن خَلقِهِ إلّا تَزويجَ حَوّاءَ مِن آدَمَ عليه السلام ، وزَينَبَ مِن رَسولِ اللَّهِ صلى اللّه عليه و آله بقوله : «فَلَمَّا قَضَى‏ زَيْدٌ مِّنْهَا وَطَرًا زَوَّجْنَاكَهَا» الآيَة ، وفاطِمَةَ عليها السلام مِن عَليٍّ عليه السلام .
قالَ : فَبَكى عَليُّ بنُ مُحَمَّدِ بنِ الجَهمِ ، وقالَ : يابنَ رَسولِ اللَّهِ ، أنا تائِبٌ إلَى اللَّه عزّ و جلّ مِن أن أنطِقَ في أنبياءِ اللَّهِ عليهم السلام بَعدَ يَومي إلّا بِما ذَكَرتَهُ .۱۳

1.طه : ۱۲۱ .

2.الأنبياء : ۸۷ .

3.يوسف : ۲۴ .

4.ص : ۲۴ .

5.الأحزاب : ۳۷ .

6.أثبتناها من الأمالي للصدوق .]

7.آل عمران : ۷ .

8.آل عمران : ۳۳ .

9.الفجر : ۱۶ .

10.ص : ۲۲ و ۲۳ .

11.ص : ۲۶ .

12.عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج ۱ ص ۱۹۲ ح ۱ ، الأمالي للصدوق : ص ۱۵۰ ح ۱۴۸ نحوه ، بحار الأنوار : ج ۱۱ ص ۷۲ ح ۱ .

  • نام منبع :
    حکمت‌ نامه رضوی جلد اول
    سایر پدیدآورندگان :
    محمد محمدی ری شهری، با همکاری جمعی از پژوهشگران
    تعداد جلد :
    4
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1393
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 54132
صفحه از 584
پرینت  ارسال به