افعال انسان ، هيچ گاه تحقّق نمىيابد .
۲ . جايز نبودن اِسناد «كار قبيح» و «ظلم» به خدا
دليل ديگر بطلان نظريّه جبر ، اين است كه لازمه اين نظريّه ، اِسناد دادن كارهاى قبيح به خدا و ظالم دانستن خداست . اگر فاعلِ همه افعال ، از جمله كارهاى قبيح انسان را خدا بدانيم، اين كارها به خدا منتسب خواهند شد. از سوى ديگر ، مجبور كردن انسانها به گناه و مجازات آنها به خاطر انجام دادن گناه ، ظلمى آشكار است . اين ، در حالى است كه عقلاً محال است كه خداوند ، مرتكب ظلم و كارهاى قبيح گردد .
به جهت همين ارتباطِ ميان نظريّه جبر و عدل خداوند است كه متكلّمان اماميّه ، بحث جبر و اختيار را در ذيل بحث عدل خداوند و يا افعال خداوند ، مطرح مىكنند و با ردّ نظريّه جبر ، ظلم و كارهاى قبيح را از خداوند ، نفى مىنمايند .۱
قرآن كريم تصريح مىفرمايد كه هر انسانى به مقتضاى دستاوردهاى خود ، پاداش مىبيند و در نزد خداوند ، هيچ كس مورد ستم قرار نمىگيرد :
«مَن جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا وَمَن جَاءَ بِالسَّيِّئَةِ فَلَا يُجْزَى إِلَّا مِثْلَهَا وَهُمْ لَا يُظْلَمُونَ .۲
هر كس نيكىاى بياورد ، ده برابر آن [پاداش] خواهد داشت و هر كس بدىاى بياورد ، جز مانند آن جزا نمىشود و بر آنان ستم روا نمىگردد» .
«الْيَوْمَ تُجْزَى كُلُّ نَفْسِ بِمَا كَسَبَتْ لَا ظُلْمَ الْيَوْمَ إِنَّ اللَّهَ سَرِيعُ الْحِسَابِ .۳
امروز ، هر كسى به [موجب] آنچه انجام داده است ، مجازات مىشود . امروز، ستمى نيست . همانا خدا زودشمار است» .
بىترديد اگر انسان در انجام دادن كارهاى ناشايست مجبور باشد ، كارهاى او دستاورد او نيستند و مجازات كردن او ظلم است .
در آموزههاى دينى به تفصيل ، مسئله جبر و تفويض و چيزى ميان آن دو، از نگاه قرآن و احاديث اسلامى تبيين شده و منافات داشتن نظريّه جبر با عدالت خداوند ، مورد تأكيد قرار گرفته است . از امام على عليه السلام نقل شده است كه :
لا تَقولوا : أَجبَرَهُم عَلى المَعاصيَ ، فَتَظلِموه .۴
نگوييد : [خداوند ] آنها را به گناهان وا داشته ، كه به او ستم مىكنيد.
نيز از امام صادق عليه السلام روايت شده :
اللَّهُ أَعدَلُ مِن أن يُجبِرَ عَبداً عَلى فِعلٍ ثُمَّ يُعَذِّبَهُ عَلَيهِ .۵
خداوند ، عادلتر از آن است كه بندهاى را به كارى وا دارد و آن گاه او را براى آن ، عذاب كند .
1.ر.ك : كشف المراد : ص ۳۰۸ .
2.انعام : آيه ۱۶۰ .
3.غافر : آيه ۱۷ .
4.الاحتجاج : ج ۱ ص ۴۹۳ ح ۱۲۲ ، عوالي اللآلى : ج ۴ ص ۱۰۹ ح ۱۶۴ ، بحار الأنوار : ج ۵ ص ۹۵ ح ۱۶ .
5.التوحيد : ص ۳۶۱ ح ۶ ، مختصر بصائر الدرجات : ص ۱۳۳ ، تفسير القمّى : ج ۱ ص ۲۴ .