۲۱۲. التوحيد- به نقل از محمّد بن عبد اللَّه خراسانى ، خادم امام رضا عليه السلام - : مردى از زنديقان بر امام رضا عليه السلام وارد شد، در حالى كه عدّهاى نزد ايشان بودند. امام رضا عليه السلام فرمود: «اى مرد! به من بگو اگر سخن شما درست باشد - كه نيست - در اين صورت ، آيا ما و شما يكسان نيستيم؟ و از نمازى كه خوانديم و روزهاى كه گرفتيم و زكاتى كه پرداختيم و اقرارى كه كرديم، زيانى به ما خواهد رسيد؟». آن مرد ، سكوت كرد.
امام رضا عليه السلام فرمود: «ولى اگر سخن ما درست باشد - كه چنين است - آيا شما نابود و ما رستگار نخواهيم گشت؟».
زنديق گفت: خدا رحمتت كند! به من بگو او كجا و چگونه است؟
امام عليه السلام فرمود: «واى بر تو! راهى كه رفتى ، اشتباه است. او مكان را به وجود آورد در حالى كه او بود و مكانى نبود. او چگونگى را آفريد ، در حالى كه او بود و چگونگى نبود. او نه به چگونگى و كجايى شناخته مىشود، نه به حواس ، درك مىگردد و نه با چيزى مقايسه مىگردد».
مرد گفت: بنا بر اين، او چيزى نيست؛ چرا كه به حسّى از حواس ، درك نمىشود.
امام عليه السلام فرمود: «واى بر تو! چون حواس تو از درك او ناتوان است، ربوبيّتش را منكر مىشوى؛ ولى ما هنگامى كه حواسمان از درك او ناتوان مىشود، يقين مىكنيم كه او پروردگار ما و بر خلاف چيزهاست».
مرد پرسيد: به من بگو [از] كِى بوده است؟
امام عليه السلام فرمود: «تو به من بگو كِى نبوده تا من بگويم [از] كِى بوده است».
مرد پرسيد: چه دليلى بر اوست؟
امام عليه السلام فرمود: «من وقتى به جسم خود نگريستم و ديدم كه نمىتوانم بر عرض و طول آن بيفزايم يا از آنها بكاهم، ناگوارىها را از آن دفع كنم و سودمندىها را به سوى آن بكشانم، فهميدم كه براى اين ساختمان، سازندهاى هست. پس به او اقرار كردم، افزون بر آنچه كه از گردشِ فلك به قدرت او، ايجاد ابرها، حركت بادها، چرخش خورشيد، ماه و ستارگان و ديگر نشانههاى شگفتآور و استوار را مىبينم، مىفهمم كه براى اين كارها برنامهريز و پديد آورنده است».
مرد پرسيد: پس چرا در پرده شده است؟
فرمود: «پردهنشينى از بندگان، به دليل فراوانىِ گناهان آنان است؛ امّا براى او در لحظه لحظههاى شب و روز، هيچ پوشيدهاى مخفى نيست».
مرد پرسيد: پس چرا حسّ بينايى دركش نمىكند؟
امام عليه السلام فرمود: «تا بين او و بندگانش كه ديدگان آنان و غير آنان را درك مىكنند، فرق باشد. از آن گذشته، او برتر از آن است كه ديده اى او را ببيند، يا در وهم بگنجد و يا خِردى او را دريابد».
گفت: حدّ او را برايم بيان كن.
امام عليه السلام فرمود: «او حدّ ندارد».
گفت: چرا؟
فرمود: «چون هر محدودى ، متناهى به حدّ است و هر گاه حد بپذيرد، فزونى را هم قبول خواهد كرد و اگر فزونى را بپذيرد، كاستىپذير نيز هست . پس خدا غيرمحدود، زياده ناپذير، كاستى ناپذير، غير قابل تجزيه است و در وهم نمىآيد».
مرد گفت: در باره اين عقيدهتان كه مىگوييد: «او لطيف، شنونده، بينا، دانا و حكيم است»، توضيح بده. آيا شنوا بودن ، جز با گوش و بينا بودن ، جز با ديده است و لطيف [و ظرافتكار] بودن ، جز با كار دست و حكيم [و محكمكار ]بودن ، جز با ساختن چيزى است؟!
امام عليه السلام فرمود: «لطيف [و ظريفكار] بودن در مورد ما آدمها زمانى است كه كارى را انجام مىدهيم . آيا نديدهاى كه وقتى كسى از ما كارى انجام مىدهد و در آن ، لطافت (دقّت و ظرافت) به خرج مىدهد، گفته مىشود: «فلانى چه قدر ظريفكار است!». پس چگونه به خالق بزرگ كه موجودات ريز و درشت . آفريده جانداران گوناگونى كه هيچ شبيه يكديگر نيستند، خلق كرده، «لطيف» گفته نشود؟ پس در صورتگرى هر يك از اين آفريدهها ، لطافت آفريدگار لطيف و خبير ، نمايان است.
سپس به درختان و ميوههاى خوش آنها از خوردنى و غير خوردنى، نگريسته، مىگوييم: "آفريدگار ما لطيف است؛ امّا نه همچون لطيف بودن خلق در كارهايشان". مىگوييم: "او شنواست" ؛ يعنى صداى هيچ يك از مخلوقاتش از عرش تا فرش، از مورچه تا بزرگتر از آن در خشكى و دريا بر او پوشيده نيست و زبان آنها بر او مشتبه نمىشود. اين جاست كه مىگوييم : "او شنواست ؛ امّا نه با گوش". مىگوييم: "او بيننده است؛ امّا نه با چشم"؛ چرا كه در شب تاريك، بر صخره اى سياه، جاى پاى مورى سياه را مىبيند و جنبش مورى را در شب تاريك، سود آورى و زيان آورى او، نشان جفتگيرى او، تخم او و نسل او را مىبيند. چنين است كه مىگوييم : "او بيناست؛ امّا نه چون بينايى بندگانش"».
راوى مىگويد: مرد زنديق ، دست بر نداشت تا آن كه مسلمان شد.