همانطور كه بحران كاهش پيدا كرد ، وضع مالى ما هم بهتر شد . در يكى از كلوپها كارى پيدا كردم و ساعت فراغت را هم به بافتن جوراب مىگذراندم . يكى از فرزندانم براى آن كه بتواند وارد دانشكده شود ، در يكى از مزارع ، كارى پيدا كرد و صبح تا شب ، سيزده گاو را مىدوشيد . امروزه هر كدام از بچّههاى من براى خودشان خانوادهاى تشكيل دادهاند .
من داراى سه نوه زيبا هستم . هنگامى كه به ياد آن روز و شير گاز مىافتم ، از خداى خود سپاسگزار مىشوم كه مرا به موقع ، بيدار كرد . چه خوشىهايى را از دست مىدادم ، اگر آن فكر وحشيانه را اجرا مىكردم ! چه ساليان خوشى را كه نمىديديم ! هنگامى كه به گوشم مىرسد شخصى مىخواهد به زندگى خود پايان دهد ، فرياد مىكشم : «نكن! نكن! لحظات تاريك زندگى ، لحظهاى بيش طول نمىكشد و سپس آينده روشن و اميدبخش در پيش است ...» .
در همين امريكا در هر ۳۵ دقيقه ، يك نفر خودكشى مىكند و هر دو دقيقه يك نفر ديوانه مىشود . بيشتر آنها هر گاه به آرامشى كه در دعاهاى مذهبى نهفته است پى ببرند ، از خودكشى منزجر مىشوند .
يكى از مشهورترين پزشكان روانشناس ، كارل يونگ در صفحه ۲۶۴ از كتاب خود موسوم به انسان نو در كاوش روح مىگويد : «در سى سال گذشته ، مردم كشورهاى گوناگونى به من مراجعه كردهاند و صدها بيمار را معالجه كردهام . در بين همه بيماران - كه نيمه دوم زندگى يعنى بيش از سى و پنج سال را مىگذراندند - ، كسى پيدا نشده است كه مشكلش يافتن يك عقيده مذهبى نباشد . مسلّماً بيمارى آنها مربوط به اين بود كه چيزهايى را كه مذاهب به پيروان خود بخشيدهاند ، آنها از دست داده بودند . هيچ كدام از آنها تا وقتى كه عقيده مذهبى خود را نيافتند ، حقيقتاً معالجه نشدند» .