377
الگوي شادي از نگاه قرآن و حديث

۵۵۱.امام صادق عليه السلام : هر كس مؤمنى را خوش‏حال كند، مرا خوش‏حال كرده است و هر كس مرا خوش‏حال كند، پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله را خوش‏حال كرده است و هر كس پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله را خوش‏حال كند، خداوند عزّ وجلّ را خوش‏حال كرده است و هر كس خدا را خوش‏حال كند، او را به بهشت وارد خواهد كرد .

۵۵۲.امام صادق عليه السلام : به خدا سوگند كه از برآورده شدن نياز مؤمن ، پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله از فرد نيازمند، شادمان‏تر مى‏شود .

۵۵۳.عدّة الداعى - به نقل از حسن بن يقطين، از پدرش، از جدّش - : مردى از منشيان يحيى بن خالد در اهواز، بر ما حكومت يافت . مالياتى بر عهده من مانده بود كه پرداخت آن، مرا از زندگى ساقط مى‏كرد و موجب مى‏شد كه همه دارايى‏ام از دست برود . به من گفته شد : او به اين امر (ولايت خاندان رسالت)، پايبند است . از ديدار با وى واهمه داشتم، مى‏ترسيدم خبرى كه به من رسيده بود، درست نباشد و در نتيجه، دارايى‏ام از كف برود و از هستى، ساقط گردم . از اين رو به خدا روى آوردم و پناه‏جو نزد امام صادق عليه السلام آمدم .
ايشان در برگه كوچكى به وى چنين نوشت : «به نام خداوند بخشنده بخشايشگر. همانا خدا را در پرتو عرشش سايه‏اى است كه در آن سُكنا نمى‏گزيند جز كسى كه اندوه برادرش را برطرف سازد و يا شخصاً يارى‏اش كند و يا در حقّ او نيكى كند، هر چند به اندازه دانه خرمايى باشد . اين شخص، برادر توست . بدرود!» .
آن گاه، نامه را مُهر كرد و به من سپرد و فرمود تا آن را به وى برسانم . هنگامى كه به ديارم بازگشتم، شبى به نزد وى رفتم و اجازه ورود خواستم و گفتم : فرستاده امام صادق عليه السلام پشت در است . ناگهان، پابرهنه به سويم آمد و چون نگاهش به من افتاد، سلام كرد و ميان دو ديده‏ام را بوسيد و گفت : آقاى من! تو فرستاده سرور منى ؟ گفتم : آرى . گفت : اگر به راستى گفته باشى، از آتش [جهنّم‏] رهايم كرده‏اى .
پس دستم را گرفت و مرا وارد خانه خود كرد و در جاى خود نشاند و در برابر من نشست .
گفت : سرورم! وقتى مولايم را ترك مى‏كردى، چگونه بود؟ گفتم : در خير و خوبى . گفت : [اى‏] خدا! و من نيز گفتم : [اى ]خدا ! و سه بار اين را تكرار كرد .
سپس نامه را به وى دادم . آن را خواند و بوسيد و بر ديدگانش نهاد و گفت : برادرم! براى كارت فرمان بده . گفتم : در دفتر تو چند ميليون درهم بر عهده من گذارده شده كه موجب ساقط شدن و نابودى من مى‏شود . پس دفتر را طلبيد و تمام آنچه را بر عهده من بود، از آن پاك كرد و تسويه حسابى به من تسليم نمود . سپس صندوق‏هاى دارايى خود را خواست و نيمى از آن را به من داد . آن گاه مركب‏هاى خود را خواست و شروع كرد به تقسيم آنها : يكى را خود بر مى‏داشت و يكى را به من مى‏داد . سپس غلامانش را طلبيد و باز، يك نفر را به من مى‏داد و يكى را خود برمى‏داشت . سپس جامه‏هايش را خواست، يكى را خود بر مى‏داشت و يكى را به من مى‏داد تا آن كه مرا در تمام دارايى‏اش شريك ساخت و مى‏گفت : آيا تو را شاد كرده‏ام؟ و من مى‏گفتم : به خدا سوگند آرى ؛ بلكه از شاد كردن، فراتر رفته‏اى !
چون ايّام حج بود، گفتم : به خدا سوگند كه اين شادمانى را نمى‏توان برابر چيزى قرار داد كه نزد خدا و پيامبرش محبوب‏تر باشد از رفتن به حج و دعا كردن براى وى و رفتن نزد سرور و آقايم امام صادق عليه السلام و تشكّر از آن شخص نزد ايشان و التماس دعا براى او . در نتيجه، به قصد مكّه به حركت درآمدم و مسيرم را به سوى سرورم قرار دادم . هنگامى كه به حضور ايشان وارد شدم، شادمانى را در چهره‏اش ديدم . فرمود : «با آن مرد، بر تو چگونه گذشت؟» و من شروع كردم به گزارش خبرهايم . چهره امام عليه السلام مى‏شكفت و كاملاً شادمان مى‏شد . گفتم : سرورم! آيا از رفتار او با من كه خداوند، او را در همه كارهايش شاد گرداند - شاد شده‏ايد؟ فرمود : «آرى. به خدا سوگند كه مرا شاد كرده است و پدرانم را شادمان نموده است ! به خدا سوگند كه امير مؤمنان عليه السلام را شاد كرده است! به خدا سوگند كه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله را شاد كرده است ! به خدا سوگند كه خداوند را در عرشش شاد كرده است!» .


الگوي شادي از نگاه قرآن و حديث
376

۵۵۱.عنه عليه السلام : مَن سَرَّ مُؤمِناً فَقَد سَرَّني ، ومَن سَرَّني فَقَد سَرَّ رَسولَ اللَّهِ صلى اللَّه عليه و آله ، وَمَن سَرَّ رَسولَ اللَّهِ صلى اللَّه عليه و آله فَقَد سَرَّ اللَّهَ عَزَّوَجَلَّ ، ومَن سَرَّ اللَّهَ أدخَلَهُ الجَنَّةَ .۱

۵۵۲.عنه عليه السلام : وَاللَّهِ لَرَسولُ اللَّهِ صلى اللَّه عليه و آله أسَرُّ بِقَضاءِ حاجَةِ المُؤمن إذا وَصَلَت إلَيهِ مِن صاحِبِ الحاجَةِ .۲

۵۵۳.عدّة الداعي عن الحسن بن يقطين عن أبيه عن جدّه : وَلِيَ عَلَينا بِالأَهوازِ رَجُلٌ مِن كُتّابِ يَحيَى بنِ خالِدٍ ، وكانَ عَلَيَّ بَقايا خَراجٍ كانَ فيها زَوالُ نِعمَتي وخُروجي عَن مُلكي ، فَقيلَ لي : إنَّهُ يَنتَحِلُ هذَا الأَمرَ ، فَخَشيتُ أن ألقاهُ مَخافَةَ ألاّ يَكونَ ما بَلَغَني حَقّاً ، فَيَكونُ فيهِ خُروجي عَن مُلكي وزَوالُ نِعمَتي ، فَهَرَبتُ مِنهُ إلَى اللَّهِ تَعالى‏ ، وأتَيتُ الصّادِقَ عليه السلام‏۳ مُستَجيراً ، فَكَتَبَ إلَيهِ رُقعَةً صَغيرَةً فيها :
بِسمِ اللَّهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ : إنَّ للَّهِ‏ِ في ظِلِّ عَرشِهِ ظِلاًّ لا يَسكُنُهُ إلّا مَن نَفَّسَ عَن أخيهِ كُربَتَهُ ، أو أعانَهُ بِنَفسِهِ ، أو صَنَعَ إليهِ مَعروفاً ولَو بِشِقِّ تَمرَةٍ . وهذا أخوكَ ، وَالسَّلامُ .
ثُمَّ خَتَمها ودَفَعَها إلَيَّ وأمَرَني أن اُوصِلَها إلَيهِ ، فَلَمّا رَجَعتُ إلى‏ بَلَدي ، صِرتُ لَيلاً إلى‏ مَنزِلِهِ فَاستَأذَنتُ عَلَيهِ ، وقُلتُ : رَسولُ الصّادِقِ عليه السلام بِالبابِ ، فَإِذا أنَا بِهِ قَد خَرَجَ إلَيَّ حافِياً ، وَمُنذُ نَظَرَني سَلَّمَ عَلَيَّ وقَبَّلَ ما بَينَ عَينَيَّ ، ثُمَّ قالَ : يا سَيِّدي أنتَ رَسولُ مَولايَ ؟ فَقُلتُ : نَعَم ، فَقالَ : قَد أعتَقتَني مِنَ النّارِ إن كُنتَ صادِقاً ، فَأَخَذَ بِيَدي وأدخَلَني مَنزِلَهُ ، وأجلَسَني في مَجلِسِهِ ، وقَعَدَ بَين يَدَيَّ .
ثُمَّ قالَ : يا سَيّدي كَيفَ خَلَّفتَ مَولايَ ؟ فَقُلتُ : بِخَيرٍ ، فَقالَ : اللَّهَ ، فَقُلتُ : اللَّهَ ، حَتّى‏ أعادَها ثَلاثاً ، ثُمَّ ناوَلتُ الرُّقعَةَ فَقَرَأَها وقَبَّلَها ووَضَعَها عَلى عَينَيهِ .
ثُمَّ قالَ : يا أخي مُر بِأَمرِكَ ، قُلتُ : في جَريدَتِكَ‏۴ عَلَيَّ كَذا وكَذا ألفَ ألفِ دِرهَمٍ ، وفيهِ عَطَبي وهَلاكي .
فَدَعا بِالجَريدَةِ فَمَحا عَنّي كُلَّ ما كانَ فيها ، وأعطاني بَراءَةً مِنها ، ثُمّ دَعا بِصَناديقِ مالِهِ فَناصَفَني عَلَيها ، ثُمَّ دَعا بِدَوابِّهِ فَجَعَلَ يَأخُذُ دَابَّةً ويُعطيني دَابَّةً ، ثُمّ دَعا بِغِلمانِهِ ، فَجَعَلَ يُعطيني غُلاماً ويَأخُذُ غُلاماً ، ثُمّ دَعا بِكِسوَتِهِ فَجَعَلَ يَأخُذُ ثَوباً ويُعطيني ثَوباً ، حَتّى‏ شاطَرَني‏۵ في جَميعِ مُلكِهِ ويَقولُ : هَل سَرَرتُكَ ؟ فَأَقولُ : إي واللَّهِ وزِدتَ عَلى السُّرورِ .
فَلَمّا كانَ فِي المَوسِمِ قُلتُ : وَاللَّهِ ، ما كانَ هذا الفَرَحُ يُقابَلُ بِشَي‏ءٍ أحَبَّ إلَى اللَّهِ ورَسولِهِ مِنَ الخُروجِ إلَى الحَجِّ وَالدُّعاءِ لَهُ ، وَالمَصيرِ إلى‏ مَولايَ وسَيّديَ الصّادِقِ عليه السلام وَشُكرِهِ عِندَهُ ، وأسألُهُ الدُّعاءَ لَهُ . فَخَرَجتُ إلى‏ مَكَّةَ وجَعَلتُ طَريقي إلى‏ مَولايَ ، فَلَمّا دَخَلتُ عَلَيهِ رَأَيتُ السُّرورَ في وَجهِهِ ، فَقالَ عليه السلام : ما كانَ خَبَرُكَ مَعَ الرَّجُلِ ؟ فَجَعَلتُ اُورِدُ عَلَيهِ خَبَري ، وجَعَلَ يَتَهَلَّلُ وَجهُهُ ويُسَرُّ السُّرورَ ، فَقُلتُ : يا سَيّدي ، هَل سُرِرتَ بما كانَ مِنهُ إلَيَّ ؟ سَرَّهُ اللَّهُ تَعالى في جَميعِ اُمورِهِ ، فَقالَ عليه السلام : إي وَاللَّهِ ، لَقَد سَرَّني ولَقَد سَرَّ آبائي ، وَاللَّهِ لَقَد سَرَّ أميرَ المُؤمِنينَ عليه السلام ، وَاللَّهِ ، لَقَد سَرَّ رَسولَ اللَّهِ صلى اللَّه عليه و آله ، وَاللَّهِ لَقَد سَرَّ اللَّهَ في عَرشِهِ .۶

1.فقه الرضا : ص ۳۷۴ ، أعلام الدين : ص ۲۵۴ ، بحارالأنوار : ج ۷۴ ص ۴۱۳ ذيل ح ۲۷ .

2.الكافي : ج ۲ ص ۱۹۵ ح ۱۰ عن أبي‏بصير ، بحار الأنوار : ج ۷۴ ص ۳۲۸ ح ۹۹ .

3.في قضاء حقوق المؤمنين : الصابر عليه السلام أي موسى بن جعفر، وقال المجلسي بعد ذكر الحديث عن كتاب قضاء الحقوق: رواه في عدّة الداعي عن الحسن بن يقطين عن أبيه، عن جدّه وذكر فيه الصادق مكان الكاظم ، وما هنا أظهر.

4.الجَريدُ : هو سعف النخل ، الواحدة جريدة ، سمّيت بذلك لتجريد حوضها عنها ، وكان يكتب عليها (مجمع البحرين : ج ۱ ص ۲۸۳ «جرد») .

5.شاطرني : قد يجي‏ء الشطر بمعنى النصف والجزء ، ومنه الحديث : السواك شطر الوضوء (مجمع البحرين : ج ۲ ص ۹۵۱ «شطر») .

6.عدّة الدّاعي : ص ۱۷۹ ، أعلام الدين : ص ۲۸۹ عن الحسن بن يقطين عن أبيه عن جدّه ، بحارالأنوار : ج ۴۷ ص ۲۰۷ ح ۴۹ .

  • نام منبع :
    الگوي شادي از نگاه قرآن و حديث
    سایر پدیدآورندگان :
    محمّد محمّدی ری شهری؛ سيدرسول موسوي؛ عبّاس پسنديده؛ ترجمه: مرتضی خوش‌نصیب
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    فم
    تاریخ انتشار :
    1391
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 35830
صفحه از 496
پرینت  ارسال به