۴۲۳.امام صادق عليه السلام : مؤمن ، خونگرم و صميمى و خوشجنس و از سرشت ما خاندان است .
۴۲۴.عيون أخبار الرضا عليه السلام - به نقل از ياسر خادم : امام رضا عليه السلام هر گاه فراغت مىيافت ، خَدَم و حَشَم خويش را از كوچك و بزرگ ، نزد خود ، جمع مىكرد و با آنها به سخن گفتن و خوش و بِش كردن مىپرداخت .
ر . ك : دانشنامه قرآن و حديث : ج ۸ ص ۴۴۳ (اُنس) .
ح - شوخى
۴۲۵.پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله : مؤمن، شوخ و شنگ است و منافق، اخمو و عصبانى.
۴۲۶.الكافى - به نقل از معمّر بن خلّاد - : از امام كاظم عليه السلام پرسيدم و گفتم: فدايت شوم! فردى با عدّهاى مىنشيند و با هم مىگويند و شوخى مىكنند و مىخندند.
فرمود: «اگر چيزى نباشد، اشكالى ندارد».
به گمانم مقصود ايشان [از: اگر چيزى نباشد ]ناسزاگويى بود .
سپس فرمود: «باديهنشينى بود كه نزد پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله مىآمد و براى ايشان هديه مىآورد و همان جا مىگفت: پول هديه ما را بده و پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله مىخنديد. پيامبر صلى اللَّه عليه و آله هرگاه اندوهگين مىشد، مىفرمود: آن باديهنشين چه مىكند؟ كاش نزد ما مىآمد!» .
۴۲۷.تنبيه الخواطر : پيرزنى نزد پيامبر صلى اللَّه عليه و آله آمد. پيامبر صلى اللَّه عليه و آله به او فرمود: «پير به بهشت نمىرود» . پيرزن گريست.
پيامبر صلى اللَّه عليه و آله فرمود: «در آن روز، تو پير نخواهى بود. خداوند متعال مىفرمايد: (ما آنان را پديد آورديم، پديد آوردنى و ايشان را دوشيزه گردانيديم)».
۴۲۸.سنن أبى داوود : مردى نزد پيامبر صلى اللَّه عليه و آله آمد و گفت : اى پيامبر خدا! به من مَركبى بده كه سوارش شوم.
پيامبر صلى اللَّه عليه و آله فرمود: «ما تو را بر بچّه شترى سوار مىكنيم» .
مرد گفت: بچّهشتر را مىخواهم چه كنم؟
پيامبر صلى اللَّه عليه و آله فرمود: «مگر بچّهشترها را جز شترها مىزايند؟!» .