۵۴.امام على عليه السلام : غم ، گرفتگى روح مىآورد و انبساط خاطر را در هم مىپيچاند .
۵۵.امام على عليه السلام : غصّهها بيمارى دلهاست .
۵۶.امام صادق عليه السلام : غصّهها ناخوشىهاى دل اند ؛ همچنان كه بيمارىها ناخوشىهاى تن اند .
و - پيرى
۵۷.پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله : غصّه، [مايه ]نيمى از پيرى است .
۵۸.امام على عليه السلام : غصّه، يكى از دو عامل پيرى است .
۵۹.امام باقر عليه السلام : در ميان قوم بنىاسرائيل ، مردى خردمند و ثروتمند بود . وى از همسرى پاكدامن، پسرى داشت كه در چهره ، شبيه پدر بود و نيز دو پسر از همسرى غيرِ پاكدامن . چون هنگام مرگش فرا رسيد ، به آنان گفت : اين ثروت من ، براى يكى از شماست .
چون از دنيا رفت ، پسر بزرگتر گفت : آن يك نفر، من هستم .
پسر وسطى گفت : آن يكى ، من هستم .
پسر كوچكتر گفت : آن يك نفر ، من هستم .
[چون نزاع بالا گرفت ، ]شكايت به قاضىِ شهر بردند . قاضى گفت : من در اين باره ، نظرى ندارم؛ نزد سه برادرى كه چوپانزادگان اند ، برويد .
آنها نزد يكى از برادران آمدند و پيرى كهنسال را ديدند .
به آنان گفت : نزد برادرم كه از من بزرگتر است برويد و از او بپرسيد . بر او وارد شدند . مردى ميانسال ، بيرون آمد و گفت : از برادرِ بزرگترم بپرسيد . بر سومين برادر ، وارد شدند . او را در چهره ، كمسالتر يافتند . نخست ، از او خواستند شرح حالِ خودشان را بگويد و سپس به پرسش آنها پاسخ دهد .
او گفت : آن برادرم را كه نخست ديديد ، كوچكترين برادر است . همسرى ناسازگار داشت كه به وى ، بدى مىكرد . [برادرم] بر بدىهاى او صبر كرد كه مبادا به گرفتارى بزرگ تر و طاقتفرسايى مبتلا شود . آن زن ، او را پير كرد . برادر دوم ، همسرى داشت كه گاهى او را مىرنجانْد و گاهى او را شاد مىكرد . از اين رو، وى چهره ميانسالى دارد . و امّا من ، همسرم هميشه مرا شاد مىكند و هيچ گاه آزارم نمىدهد و هرگز از او بدىاى به من نرسيده است . بدين جهت ، جوان ماندهام . امّا مسئله شما كه سخن پدرتان است ، نخست برويد نبش قبر كنيد ، استخوان هايش را بيرون آوريد و بسوزانيد و نزد من برگرديد ، تا ميانِ شما داورى كنم .
برادران رفتند . برادر كوچك تر ، شمشير پدر را برداشت و دو برادر ديگر ، كلنگ برداشتند . وقتى خواستند نبشِ قبر كنند ، برادر كوچكتر گفت : پدرم را نبش قبر نكنيد ؛ من سهم خود را به شما وا مىگذارم .
برادران ، نزد قاضى بازگشتند . مرد گفت : اين [رفتار برادر كوچكتر]، قانع كننده شما دو تن است . مال را نزد من بياوريد . آن گاه به برادر كوچك گفت: مال را بردار . [سپس افزود :] اگر آن دو ، فرزندان شايسته آن مرد بودند ، [به هنگام نبش قبر ، ]احساس ناراحتى به آنان دست مىداد ، چنان كه به فرزند كوچك دست داد .