۶ / ۱۱ ـ ۶
مناجات پناهجویان
۳۵۶.امام على علیه السّلامـ در دعایی که بسیار آن را مىخوانْد ـ: ستایش، خدایی را سزاست که مرا مُرده یا بیمار، به صبح در نیاورد و رگهایم را به ناخوشى، گرفتار نساخت، و به خاطر بدترین رفتارهایم مؤاخذهام نکرد و مرا هلاکم نگردانْد و از دین، باز گشته نگردانید و منکرِ پروردگارم قرار نداد و از ایمان به وحشتم نیفکند و آشفتهخِرَدم نگردانْد و گرفتار عذابهای ملّتهای پیشینم نساخت.
[معبود من!] بندهای بىاختیار و بر خویش ستمکار گشتم. تو را بر من حجّت است و مرا حجّتی نیست، و جز آنچه تو به من مىبخشى، توان به دست آوردن چیزی را ندارم و جز از آنچه مرا نگه مىدارى، نمىتوانم خود را از [آسیب] چیزی حفظ کنم.
معبود من! از این که با وجود بىنیازی تو نیازمند گردم یا با وجود هدایت تو گمراه شوم، یا با وجود قدرت تو گرفتار ستم گردم و یا با وجود بودن کار به دست تو، خوار شوم، به تو پناه مىبرم.
معبود من! جانم را نخستین نعمت گرانبهایی از میان نعمتهایت [به من] قرار ده که مىستانی و اوّلین امانتی از امانتهای نعمتت که از من باز پس مىگیرى.
معبود من! از این که از فرمان تو دور شویم، یا در باره دین تو به فتنه گرفتار شویم و یا به جای هدایتی که از سوی تو مىآید، هوای نفْسمان بر ما چیره گردد، به تو پناه مىبریم.
۶ / ۱۱ ـ ۷
مناجات سپاسگزاران
۳۵۷.امام زین العابدین علیه السّلام: به نام خداوند مهرگستر مهربان. خدایا! بخشش پیاپی تو، مرا از برپایی سپاسگزاریات غافل کرد و ریزش فضل و احسانت مرا از به شماره درآوردن ستایشت عاجز نمود و نیکیهای پی در پی تو، مرا از یادکرد نیکوییهایت به خود، مشغول ساخت و پشت هم آمدن احسانهایت، مرا از نشر دادن بخششهایت درمانده کرد. این، جایگاه کسی است که به گستردگیِ نعمتهای تو و کوتاهیاش در برابر آنها اعتراف میکند و به اهمال و تباهکاری خویش شهادت میدهد. تو رئوف و مهربانی، نیکوکار و بزرگوارى، و کسی که روی آورندگان به سویش را ناامید نمیگرداند و آرزومندانش را از درگاهش نمیراند. امیدواران، بار امید خود را به آستان تو میافکنند و آرزوهای عطاخواهان، به عرصه تو میایستند. پس آرزوهای ما را با ناکامی و ناامیدی رو به رو مگردان و جامه یأس و نومیدی بر ما مپوشان.
معبود من! در برابر نعمتهای بزرگت، سپاسگزاری من کوچک است و در کنار اکرام و بزرگوارىات، ستایش و پخش [نمودن احسانت از سوی] من، خُرد و ناقابل است. نعمتهای تو، زیورهایی از انوار ایمان بر من پوشانده و نیکیهای لطیفت، تاج عزّت برسرم نشانده و احسانهایت، گردنبندهایی ناگشودنی به گردنم افکنده و طوقهایی ناگسستنی بر آن آویخته است. نعمتهای بسیار تو، زبان مرا از شمردن آنها ناتوان کرده و بخششهای فراوانت، خِرد و فهم مرا از ادراک آنها کوتاه کرده، چه رسد به پىجویی همهاش. بدین سان، من چگونه از شکر تو بر آیم، در حالی که همان شکرگزاری من از تو، شکری دیگر نیاز دارد؟ و هر گاه بگویم ستایش، مخصوص توست، برای همین جمله لازم است دوباره بگویم: ستایش، مخصوص توست.
معبود من! همچنان که ما را به لطف خویش غذا دادی و به احسان خود پروردی، نعمتهای گستردهات را بر ما کامل بنما و ناگواریهای دشوار را از ما دور کن و از بهرههای دو جهان، برتر و بهترش را در اکنون و آینده عطا بفرما. ستایش، از آنِ توست بر آزمایش نیکویت و نعمتهای گستردهات؛ ستایشی که با خشنودیات همراه شود و احسان و بخشش بزرگ تو را به سوی ما در آورد، ای بزرگ، ای بزرگوار! به رحمتت، ای مهربانترینِ مهربانان!