183
فرهنگ‌نامه اعتکاف

۶ / ۷

نماز حاجت

۳۳۷.پیامبر خدا صلّی الله علیه و آله: هر کس در ایّام البیض ماه رجب، روزه بگیرد یا شب‏های آن را به عبادت بگذراند و شب نیمه[ی این ماه] صد رکعت نماز بگزارد و در هر رکعت، ده مرتبه (قُلْ هُوَ ٱللَّهُ أَحَدٌ) بخواند و پس از این نماز، هفتاد مرتبه آمرزش بطلبد، گزند آسمانیان و گزند زمینیان و گزند ابلیس و سربازانش، از او دور داشته مى‏شود و اگر در این ماه بمیرد، شهید مُرده است و خداوند، هزار حاجت او را برآورده مى‏سازد.

۶ / ۸

نماز شب نیمه ماه رجب

۳۳۸.پیامبر خدا صلّی الله علیه و آله: هر کس شب نیمه ماه رجب، ده رکعت نماز بگزارد، در هر رکعتی یک مرتبه سوره فاتحه و سی مرتبه (قُلْ هُوَ ٱللَّهُ أَحَدٌ) بخوانَد و چون [نمازش را تمام کرد،] از خدا آمرزش بخواهد و سجده کند و او را تسبیح و تمجید گفته، صد مرتبه «اللّٰه أکبر» بگوید، تا رجب آینده، گناهی برایش نوشته نمى‏شود.

۶ / ۹

عمل‏اُمّ داوود

۳۳۹.فضائل الأشهر الثلاثة ـ به نقل از فاطمه دختر عبد اللّٰه بن ابراهیم بن حسین ـ: هنگامی که منصور دوانیقی، عبد اللّٰه بن حسن بن حسین را پس از کشتن دو
فرزندش، محمّد و ابراهیم، کشت، فرزندم داوود بن حسین را در غل و زنجیر و همراه پسرعموهایش از سادات حسنی، از مدینه به عراق برد. وی مدّتی ناپیدا و در آن جا (عراق) زندانی بود و خبر و ردّ پایی از او نبود و من خدا را می‏خواندم و به درگاهش می‏نالیدم و رهایی او را می‏طلبیدم و از برادران زاهد و عابد و اهل جد و اجتهاد [در طاعت خدا] یاری می‏جستم و از آنها می‏خواستم که دعا کنند خداوند پیش از مرگم، من و فرزندم را گرد هم آورد. آنان نیز چنین می‏کردند و در این امر، کوتاهی نمی‏نمودند. پیوسته به من خبر می‏رسید که او کشته شده است و گروهی می‏گفتند: نه، ستونی را بر او و عموزادگانش بنا کرده‌اند [و آنها را زیر آن نهاده‌اند] و بدین گونه مصیبتم بزرگ می‏شد و اندوهم شدید می‏گشت و اجابتی برای دعایم و کامیابی‏ای برای درخواستم نمی‏دیدم. طاقتم رو به پایان بود و سنّم زیاد و استخوانم نازک شد و به دلیل ناتوانی و پایان گرفتن عمرم، به سر حدّ یأس از فرزندم رسیدم.
در این حال بر ابو عبد اللّٰه، امام جعفر صادق علیه السّلام، وارد شدم که بیمار بود. هنگامی که جویای حالش شدم و برایش دعا نمودم و خواستم باز گردم، به من فرمود: «ای ‏اُمّ داوود! چه خبری از داوود به تو رسیده است؟».
من که امام جعفر صادق را در زمان شیردهی فرزندم، داوود، نیز شیر می‏دادم، هنگامی که از او یاد کرد، به گریه افتادم و گفتم: فدایت شوم! داوود کجاست؟! داوود در عراق زندانی است و خبری از او ندارم و از این که با او در یک جا گرد آیم، نا‏امیدم و اشتیاقم به او افزون و اندوهم بر او فراوان است. من از شما می‏خواهم که برایش دعا کنید، که او برادر شیری شماست.
امام صادق علیه السّلام به من فرمود: «ای‏اُمّ داوود! چرا از دعای استفتاح و اجابت و کامیابی غافلی؛ دعایی که خداوند عزّ و جلّ درهای آسمان را برایش می‏گشاید و فرشتگان از آن [دعا] استقبال می‏کنند و بشارت اجابت آن را می‏دهند و آن، دعای مستجابی است که از خداوند عزّ و جلّ پوشیده نمی‏ماند و دعا کننده‏اش نزد خدای ـ تبارک و تعالی ـ‌، جزایی جز بهشت ندارد؟».
گفتم: این دعا چگونه است، ای فرزند پاکان راستین؟
فرمود: «ای ‏اُمّ داوود! این ماه ـ یعنی ماه رجب ـ نزدیک گشته و آن ماهی مبارک و محترم است و دعا در آن شنیده می‏شود. سه روز از آن: روزهای سیزده و چهارده و پانزده را ـ که همان ایّام البیض۱ است ـ روزه بگیر و ظهر روز نیمه ماه (پانزدهم) غسل کن و هشت رکعت نماز نافله ظهر را تند و مختصر می‏خوانی و رکوع و سجود و قنوتشان را خوب می‏گزاری و در رکعت اوّل، حمد را با سوره کافرون و در رکعت دوم با سوره توحید می‏خوانی و در شش رکعت باقی‏مانده، هر کدام از سوره‏های کوتاه را که خواستی، می‏خوانی. آن گاه نماز ظهرت را می‏خوانی و سپس بعد از نماز ظهر، هشت رکعت نافله عصر می‏خوانی و رکوع و سجود و قنوتشان را نیکو به جا می‏آوری و نمازت در پاکیزه‏ترین جامه‌ات و در جایی تمیز و بر روی زیراندازی تمیز باشد و عطر بزن ـ که فرشتگان، آن را دوست دارند ـ و بکوش کسی نزد تو نیاید تا با تو سخن بگوید یا مشغولت کند».
ابن باقی در کتاب عمل السنة، چیزهایی [از اذکار و دعا] ذکر کرده است که من این جا ننوشتم. هر کس می‏خواهد بنویسد، از کتاب عمل السنة بنویسد.
[دنباله حدیث، چنین است:] «و چون از دعا فارغ شدی، بر زمین سجده کن و گونه‏هایت را بر زمین بمال و بگو: "برای تو سجده کردم و به تو ایمان آوردم. پس بر خواری‏ام و بی‌چیزی‏ام و به روی افتادنم رحم کن" و بکوش که از چشمانت، قطره‏های اشکی هر چند اندک بریزی که نشان اجابت این دعا، سوزش دل و ریزش اشک است. آنچه را به تو یاد دادم، حفظ کن و مواظب باش تا از دست تو به دست کسانی نرود که از این دعا برای مقاصد ناروا استفاده می‏کنند؛ چرا که آن، دعایی شریف است و اسم اعظم خدا در آن است؛ اسمی که چون خدا را با آن بخوانند، اجابت و عطا می‏کند و اگر آسمان‏ها و زمین بسته باشند و همه دریاها هم میان تو و حاجتت فاصله انداخته باشند، خداوند عزّ و جلّ رسیدن تو به خواسته‏ات را برایت هموار می‏کند و خواسته‏ات را می‏دهد و حاجتت را برآورده می‏نماید و به آرزوهایت می‏رساند. هر کس، مرد یا زن، خدا را با این دعا بخواند، خداوند متعال اجابتش می‏کند.
اگر جن و انس، دشمن فرزند تو باشند، خداوند، تو را از آنان کفایت می‏کند و زبانشان را در برابر تو گنگ می‏نماید و گردنشان را در برابرت رام می‏کند، إن شاء اللّٰه».
اُمّ داوود می‏گوید: امام علیه السّلام این دعا را برایم نوشت و به منزلم باز گشتم. ماه رجب فرا رسید و منتظر روزهای میانی ماه شدم و آنها را روزه گرفتم و همان گونه که به من فرمان داده بود، دعا کردم و نماز مغرب و عشا را خواندم و افطار نمودم و از شب، به اندازه‌ای که توانستم، نماز گزاردم و شب خوابیدم و فرشتگان و پیامبران و شهدا و نیکان و عابدان را به همان ترتیبی که بر ایشان درود فرستاده بودم، در خواب دیدم. پیامبر صلّی الله علیه و آله را نیز دیدم که به من می‏فرمود: «ای دختر عزیزم، ای‏ اُمّ داوود! بشارتت باد که همه کسانی که می‏بینی، یاوران و برادران و شفیعان تو هستند. همه کسانی که می‏بینی، برایت استغفار می‏کنند و به روا شدن حاجتت بشارتت می‏دهند. پس به تو مغفرت الهی و رضوان او مژده باد و جزای خیر بیابی و بشارتت باد که خداوند، فرزندت را حفظ نمود و او را به تو باز گرداند، إن شاء اللّٰه».
اُمّ داوود می‏گوید: از خواب، بیدار شدم و به خدا سوگند، پس از این رؤیا، تنها به فاصله این که یک سوار کوشای شتابان از عراق بیاید، طول کشید تا داوود بر من وارد شد و گفت: ای مادر! من در عراق در تنگ‏ترین زندان ها، زندانی و در غل و زنجیر آهنین و از آزاد شدن مأیوس بودم. در شب نیمه ماه رجب خوابیده بودم که دیدم دنیا برایم فرود آمد و تو را در حصیری دیدم که نماز می‏خوانی و گرداگردت، مردانی هستند که سرهایشان در آسمان و پاهایشان در زمین است و جامه‌هایی سبز دارند و گرد تو تسبیح می‏گویند و گوینده‏ای زیبارو، به سان پیامبر صلّی الله علیه و آله با لباسی پاکیزه، خوش‌بو و خوش‌کلام گفت: ای فرزند پیرزن شایسته! مژده‏ات باد که خداوند عزّ و جلّ دعای مادرت را مستجاب کرد.
من بیدار شدم و دیدم فرستاده منصور دوانیقی آمده است. مرا شبانه نزد منصور بردند و او فرمان داد بند از من بگشایند و به من نیکی نمود و فرمان داد ده هزار درهم به من بدهند و مرا بر اسبی اصیل سوار کنند و به سرعت هر چه تمام‏تر به مدینه روانه کنند و من با سرعت تمام حرکت کردم تا به مدینه وارد شدم.
اُمّ داوود می‏گوید: او را نزد امام صادق علیه السّلام بردم. فرزندم بر او سلام داد و ماجرایش را گفت. امام صادق علیه السّلام فرمود: «منصور دوانیقی در خواب، علی علیه السّلام را دید که به او می‏گوید: "فرزندم را آزاد کن، و گرنه تو را در آتش می‏افکنم" و منصور زیر پایش را به شکل آتش دید، در حالی که یقین داشت هلاک می‏شود، از این رو آزادت کرد.

1.. به معنای روزهای سپید و میانۀ ماه با شب‌هایی روشن و مهتابی.


فرهنگ‌نامه اعتکاف
182

۶ / ۷

صَلاةُ الحاجَةِ

۳۳۷.رسول اللّه‏ صلّی الله علیه و آله: مَن صامَ أيّامَ البيضِ مِن رَجَبٍ أو قامَ لَيالِيَها، ويُصَلّي لَيلَةَ النِّصفِ مِئَةَ رَكعَةٍ، يَقرَأُ في كُلِّ رَكعَةٍ «قُل هُوَ اللّهُ أحَدٌ» عَشرَ مَرّاتٍ، فَإِذا فَرَغَ مِن هٰذِهِ الصَّلاةِ استَغفَرَ سَبعينَ مَرَّةً، رُفِعَ عَنهُ شَرُّ أهلِ السَّماءِ، وشَرُّ أهلِ الأَرضِ، وشَرُّ إبليسَ وجُنودِهِ، وإن ماتَ في هٰذَا الشَّهرِ ماتَ [شَهيدا۱]، ويَقضِي اللّهُ لَهُ ألفَ حاجَةٍ.۲

۶ / ۸

صَلاةُ لَيلَةِ النِّصفِ مِن رَجَبٍ

۳۳۸.رسول اللّه‏ صلّی الله علیه و آله: مَن صَلّیٰ لَيلَةَ النِّصفِ مِن رَجَبٍ عَشرَ رَكَعاتٍ، يَقرَأُ في كُلِّ رَكعَةٍ فاتِحَةَ الكِتابِ مَرَّةً، و«قُل هُوَ اللّهُ أحَدٌ» ثَلاثينَ مَرَّةً، فَإِذَا استَغفَرَ اللّهَ وسَجَدَ وسَبَّحَهُ ومَجَّدَهُ وكَبَّرَهُ مِئَةَ مَرَّةٍ، لَم يُكتَب عَلَيهِ خَطيئَةٌ إلیٰ مِثلِها مِنَ القابِلِ.۳

۶ / ۹

عَمَلُ اُمِّ داودَ

۳۳۹.فضائل الأشهر الثلاثة عن فاطمة بنت عبد اللَّه بن إبراهيم [بن الحسين]: لَمّا قَتَلَ أَبُو الدَّوانيقِ عَبدَ اللّهِ بنَ الحَسَنِ بنِ الحُسَينِ بَعدَ قَتلِ ابنَيهِ مُحَمَّدٍ
وإِبراهِيمَ، حَمَلَ ابنِي داودَ بنَ الحُسَينِ مِنَ المَدينَةِ مُكَبَّلاً بِالحَديدِ مَعَ بَني عَمِّهِ الحَسَنِيّينَ إلَى العِراقِ، فَغابَ عَنّي حيناً، وكَانَ هُناكَ مَسجوناً، فَانقَطَعَ خَبَرُهُ وأُعمِيَ أَثَرُهُ، وكُنتُ أَدعُو اللّهَ وأتَضَرَّعُ إِلَيهِ وأَسأَلُهُ خَلاصَهُ، وأَستَعينُ بِإِخواني مِنَ الزُّهّادِ وَالعُبّادِ وأَهلِ الجَدِّ وَالاِجتِهادِ وَأَسأَلُهُم أَن يَدعُوا اللّهَ لي أَن يَجمَعَ بَيني وبَينَ وَلَدي قَبلَ مَوتي، فَكانُوا يَفعَلونَ ولا يُقَصِّرونَ في ذٰلِكَ، وكَانَ يَصِلُ إِلَيَّ أَنَّهُ قَد قُتِلَ، ويَقولُ قَومٌ: لا، قَد بُنِيَ عَلَيهِ أُسطُوانَةٌ مَعَ بَني عَمِّهِ، فَتَعظُمُ مُصيبَتِي وَاشتَدَّ حُزني، ولا أَریٰ لِدُعائي إِجابَةً ولا لِمَسأَلَتي نُجحاً. فَضاقَ بِذٰلِكَ ذَرعي وكَبُرَ سِنّي ورَقَّ عَظمي، وصِرتُ إِلیٰ حَدِّ اليَأسِ مِن وَلَدِي؛ لِضَعفي وَانقِضاءِ عُمُرِي.
قَالَت: ثُمَّ إِنّي دَخَلتُ عَلیٰ أَبِي عَبدِ اللّهِ جَعفَرِ بنِ مُحَمَّدٍ علیه السّلام وكانَ عَلِيلاً، فَلَمّا سَأَلتُهُ عَن حالِهِ ودَعَوتُ لَهُ وهَمَمتُ الاِنصِرافَ، قالَ لي: يَا أُمَّ داوُدَ، مَا الَّذي بَلَغَكِ عَن داوُدَ؟ وكُنتُ قَد أَرضَعتُ جَعفَرَ بنَ مُحَمَّدٍ بِلَبَنِهِ، فَلَمّا ذَكَرَهُ لي بَكَيتُ وقُلتُ: جُعِلتُ فِدَاكَ، أَينَ داوُدُ؟! دَاوُدُ مُحتَبَسٌ فِي العِراقِ، وقَدِ انقَطَعَ عَنّي خَبَرُهُ، ويَئِستُ مِنَ الاِجتِماعِ مَعَهُ، وإِنّي لَشَديدَةُ الشَّوقِ إِلَيهِ وَالتَّلَهٌفِ عَلَيهِ، وَأَنَا أَسأَلُكَ الدُّعاءَ لَهُ فَإِنَّهُ أَخوكَ مِنَ الرَّضَاعَةِ.
قالَت: فَقالَ لي أَبو عَبدِ اللّهِ: يا أُمَّ دَاوُدَ، فَأَينَ أَنتِ عَن دُعاءِ الاِستِفتاحِ وَالإِجابَةِ وَالنَّجاحِ؟! وهُوَ الدُّعاءُ الَّذِي يَفتَحُ اللّهُ عزّ و جلّ لَهُ أَبوابَ السَّماءِ وتَتَلَقَّى المَلائِكَةُ وَتُبَشِّرُ بِالإِجابَةِ، وهُوَ الدُّعاءُ المُستَجابُ الَّذي لا يُحجَبُ عَنِ اللّهِ عزّ و جلّ، وَلا لِصاحِبِهِ عِندَ اللّهِ تَبارَكَ وتَعالَى ثَوابٌ دُونَ الجَنَّةِ.
قَالَت: قُلتُ: وكَيفَ لِي يَابنَ الأَطهارِ الصّادِقينَ؟
قَالَ: يا أُمَّ داوُدَ، فَقَد دَنا هٰذَا الشَّهرُ الحَرامُ ـــ يُرِيدُ شَهرَ رَجَبٍ ـــ وَهُوَ شَهرٌ مُبارَكٌ عَظِيمُ الحُرمَةِ، مَسموعُ الدُّعاءِ فيهِ، فَصومِي مِنهُ ثَلاثَةَ أَيّامٍ: الثّالِثَ عَشَرَ وَالرّابِعَ عَشَرَ وَالخامِسَ عَشَرَ، وَهِيَ الأَيّامُ البيضُ، ثُمَّ اغتَسِلي في يَومِ النِّصفِ مِنهُ عِندَ زَوالِ الشَّمسِ، وصَلِّي الزَّوالَ ثَمانَ رَكَعاتٍ تُرسِلينَ فيهِنَّ وتُحسِنينَ رُكوعَهُنَّ وسُجودَهُنَّ وقُنوتَهُنَّ، تُقرَأُ فِي الرَّكعَةِ الأُولیٰ بِفاتِحَةِ الكِتَابِ و«قُل يا أَيُّهَا الكَافِرونَ»، وفِي الثّانِيَةِ «قُل هُوَ اللّهُ أَحَدٌ»، وفِي السِّتِّ البَواقي مِنَ السُّوَرِ القِصارِ ما أَحبَبتِ، ثُمَّ تُصَلّينَ الظُّهرَ، ثُمَّ تَركَعينَ بَعدَ الظُّهرِ ثَمانَ رَكَعاتٍ تُحسِنينَ رُكوعَهُنَّ وسُجُودَهُنَّ وقُنوتَهُنَّ، وَلتَكُن صَلاَتُكِ في أَطهَرِ أَثوابِكِ، فِي بَيتٍ نَظيفٍ عَلیٰ حَصيرٍ نَظيفٍ، وَاستَعمِلِي الطّيبَ فَإِنَّهُ تُحِبُّهُ المَلائِكَةُ، وَاجتَهِدي أَن لا يَدخُلَ عَلَيكِ أَحَدٌ يُكَلِّمُكِ أَو يَشغَلُكِ.
ـــ [قال المصنّف: ابنُ] الباقي ذَكَر في كتابِ عَمَلِ السنة، ما كتبتُ هاهنا، مَن أرادَ أن يكتب فليكتب من عَمَلِ السنة ـــ.
فَإِذا فَرَغتِ مِنَ الدُّعاءِ فَاسجُدي عَلَى الأَرضِ وعَفِّري خَدَّيكِ عَلَى الأَرضِ، وقولِي:
لَكَ سَجَدتُ وَبِكَ آمَنتُ فَارحَم ذُلِّي وَفَاقَتِي وَكَبوَتِي لِوَجهِي.
وَاجهَدي أَن تسبح (تَسُحَّ) عَيناكِ ولَو مِقدارَ رَأسِ الذُّبابِ دُموعاً؛ فَإِنَّهُ آيَةُ إِجابَةِ هٰذَا الدُّعاءِ حُرقَةُ القَلبِ وَانسِكابُ العَبرَةِ، فَاحفَظي مَا عَلَّمتُكِ ثُمَّ احذَري أَن يَخرُجَ عَن يَدَيكِ إِلى يَدِ غَيرِكِ مِمَّن يَدعو بِهِ لِغَيرِ حَقٍّ؛ فَإِنَّهُ دُعاءٌ شَريفٌ وفيهِ اسمُ اللّهِ الأَعظَمُ الَّذي إِذَا دُعِيَ بِهِ أَجابَ وَأَعطیٰ، ولَو أَنَّ السَّماواتِ وَالأرضَ كانَتَا رَتقاً وَالبِحارُ بِأَجمَعِها مِن دُونِها، وكانَ ذٰلِكَ كُلُّهُ بَينَكِ وبَينَ حاجَتِكِ، يُسَهِّلُ اللّهُ عزّ و جلّ الوُصولَ إِلیٰ ما تُريدينَ، وَأَعطاكِ طَلِبَتَكِ وقَضیٰ لَكِ حاجَتَكِ وَبَلَّغَكِ آمالَكِ، ولِكُلِّ مَن دَعا بِهٰذَا الدُّعاءِ الإِجابَةُ مِنَ اللّهِ تَعَالیٰ
ذَكَراً كانَ أَو أُنثَیٰ، ولَو أَنَّ الجِنِّ وَالإِنسَ أَعداءٌ لِوَلَدِكِ لَكَفاكِ اللّهُ مَؤونَتَهُم وأَخرَسَ عَنكِ أَلسِنَتَهُم وذَلَّلَ لَكِ رِقابَهُم إِن شاءَ اللّهُ.
قَالَت أُمُّ دَاوُدَ: فَكَتَبَ لي هٰذَا الدُّعاءَ وَانصَرَفتُ (إلیٰ) مَنزِلي، ودَخَلَ شَهرُ رَجَبٍ، فَتَوَخَّيتُ الأَيّامَ وصُمتُها، ودَعَوتُ كَما أَمَرَني، وصَلَّيتُ المَغرِبَ وَالعِشاءَ الآخِرَةَ وأَفطَرتُ، ثُمَّ صَلَّيتُ مِنَ اللَّيلِ مَا سَنَحَ لي مرتب (وَ بِتُّ) في لَيلِي، ورَأَيتُ في نَومي كَمَا صَلَّيتُ عَلَيهِ۴ مِنَ المَلائِكَةِ وَالأَنبِياءِ وَالشُّهَداءِ وَالأَبدالِ وَالعُبّادِ، ورَأَيتُ النَّبِيَّ صلّی الله علیه و آله فَإِذَا هُوَ يَقُولُ لي: يا بُنَيَّةُ يا أُمَّ دَاوُدَ، أَبشِرِي، فَكُلُّ مَن تَرَينَ أَعوانُكِ وَإِخوانُكِ وشُفَعاؤُكِ، وكُلُّ مَن تَرَينَ يَستَغفِرونَ لَكِ ويُبَشِّرونَكِ بِنُجحِ حاجَتِكِ، فَأَبشِرِي بِمَغفِرَةِ اللّهِ ورِضوانِهِ، فَجُزيتِ خَيراً عَن نَفسِكِ، وأَبشِرِي بِحِفظِ اللّهِ لِوَلَدِكِ ورَدِّهِ عَلَيكِ إِن شاءَ اللّهُ.
قَالَت أُمُّ دَاوُدَ: فَانتَبَهتُ عَن نَومي، فَوَ اللّهِ ما مَكَثتُ بَعدَ ذٰلِكَ إِلّا مِقدارَ مَسافَةِ الطَّريقِ مِنَ العِراقِ لِلرّاكِبِ المُجِدِّ المُسرِعِ حَتّیٰ قَدِمَ عَلَيَّ دَاوُدُ، فَقالَ: يا أُمَّاه، إِنّي لَمُحتَبَسٌ بِالعِراقِ في أَضيَقِ المَحَابِسِ وعَلَيَّ ثِقلُ الحَديدِ، وأَنَا في حالِ اليَأسِ مِنَ الخَلاصِ، إِذ نِمتُ في لَيلَةِ النِّصفِ مِن رَجَبٍ فَرَأَيتُ الدُّنيا قَد خُفِضَت لي حَتّیٰ رَأَيتُكِ في حَصيرٍ فِي صَلاتِكِ وَحَولَكِ رِجالٌ رُؤُوسُهُم فِي السَّماءِ وأَرجُلُهُم فِي الأَرضِ، عَلَيهِم ثِيابٌ خُضرٌ يُسَبِّحونَ مِن حَولِكِ، وَقالَ قَائِلٌ جَمِيلُ الوَجهِ (حِليَتُهُ) حِليَةُ النَّبِيِّ صلّی الله علیه و آله، نَظِيفُ الثَّوبِ طَيِّبُ الرِّيحِ حَسَنُ الكَلامِ، فَقالَ يَابنَ العَجُوزِ الصّالِحَةِ، أَبشِر فَقَد أَجابَ اللّهُ عزّ و جلّ دُعاءَ أُمِّكَ. فَانَتَبهُت فَإِذا أَنَا بِرَسولِ أبِي الدَّوانِيقِ، فَأُدخِلتُ عَلَيهِ مِنَ اللَّيلِ فَأَمَرَ بِفَكِّ حَديدي وَالإِحسانِ إِلَيَّ، وَأَمَرَ لِي بِعَشَرَةِ آلافِ دِرهَمٍ و أَن أُحمَلَ عَلیٰ نَجِيبٍ وَأُستَسعیٰ بِأَشَدِّ السَّيرِ. فَأَسرَعتُ حَتّیٰ دَخَلتُ إِلَى المَدينَةِ.
قَالَت أُمُّ دَاوُدَ: فَمَضَيتُ بِهِ إِلیٰ أَبي عَبدِ اللّهِ علیه السّلام، فَسَلَّمَ عَلَيهِ وحَدَّثَهُ بِحَديثِهِ، فَقالَ لَهُ الصّادِقُ علیه السّلام: إِنَّ أَبَا الدَّوانيقِ رَأیٰ فِي النَّومِ عَلِيّاً علیه السّلام يَقولُ لَهُ: «أَطلِق وَلَدي وإِلّا لَأُلقِيَنَّكَ فِي النّارِ»، وَرَأَیٰ كَأَنَّ تَحتَ قَدَمَيهِ النّيرانَ، فَاستَيقَظَ وقَد سُقِطَ في يَدِهِ، فَأَطلَقَكَ.۵

1.. ما بين المعقوفين أثبتناه من مستدرك الوسائل.

2.. بحار الأنوار: ج ۹۷ ص ۵۰ ح ۳۸، مستدرك الوسائل: ج ۷ ص ۵۳۳ ح ۸۸۲۹ كلاهما نقلاً عن النوادر للراوندي.

3.. بحار الأنوار: ج ۹۷ ص ۵۰ ح ۳۹ نقلاً عن النوادر للراوندي.

4.. الظاهر أنّ الصحيح: «كلّ مَن صلّيتُ عليهم» كما في الإقبال هامش المصدر.

5.. فضائل الأشهر الثلاثة: ص ۳۳ ح ۱۴.

  • نام منبع :
    فرهنگ‌نامه اعتکاف
    سایر پدیدآورندگان :
    محمّد محمّدی ری شهری محمّدحسين صالح آبادي عبدالهادي مسعودي
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1395
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 13255
صفحه از 351
پرینت  ارسال به