مىكرد، تا آن كه ظهر شد و ايشان بر مردى كه نشسته بود، گذشت. مرد، به سوى ايشان رفت و گفت: اى امير مؤمنان ! با من به خانهام بياييد و صبحانه ميل نماييد و برايم دعا كنيد. گمان نمىكنم امروز صبحانه خورده باشيد.
امير مؤمنان عليهالسلام فرمود: «به شرط آن كه آنچه در خانهات هست، از ما دريغ نورزى و از بيرون خانهات چيزى فراهم نياورى».
مرد گفت: قبول است. همراه او به خانه اش رفتيم و نان و روغن و خرما خورديم. سپس، امام عليهالسلام خارج شد.۱
۳۸۵.دعائم الإسلام: على عليهالسلام در بازارها راه مىرفت و تازيانهاى در دست داشت كه با آن، كمفروشان و غِش كنندگان در تجارت مسلمانان را تنبيه مىكرد. اَصبَغ مىگويد: روزى به ايشان گفتم: اى اميرمؤمنان ! من به جاى شما اين كار را انجام مىدهم. شما در خانهتان بشينيد. فرمود: «اى اَصبَغ ! برايم خيرخواهى نكردى».
ايشان بر شَهبا، استر پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله، سوار مىشد و بازارها را يكى يكى مىگشت. روزى به طاق گوشتفروشان آمد و فرمود: «اى جماعت قصّاب ! سرِ حيوان را پيش از آن كه جانش كاملاً بر آيد، قطع نكنيد و از دميدن در گوشت، بپرهيزيد». سپس نزد خرمافروشان رفت و فرمود: «جنسهاى پَست خود را هم مانند جنسهاى خوبتان در معرض ديد قرار دهيد». سپس نزد ماهىفروشان رفت و فرمود: «جز حلال، نفروشيد و از فروختن