فروش مواد غذائى روزانه مردم (قُوتِ رايج) نيز همين مشكل را دارد و ممكن است در برخى موارد به احتكار بينجامد.
اين خطر به ويژه در جوامع كهن كه تجارت و نقل و انتقال مواد غذائى، بسى دشوارتر از اين زمان بوده، نمود بيشترى داشته است ؛ زيرا به محض كاهش عرضه قوت رايج مردم، همانند گندم، و احتمال افزايش قيمت آن، طبيعت انسانى و ماديگراى فروشندگان به احتكار و عرضه نكردن اجناس رو مىآوردند تا درآمد خويش را افزايش داده يا سرمايه خويش را از دست ندهند. بدين سبب، احتمال لغزش در اين شغلها بيش از شغلهايى همانند پارچهفروشى است كه به سبب نبودن نياز ضرورى و آنى مردم، احتكار در آن بىمعنا بوده است. در روايت اسحاق بن عمار از امام صادق عليهالسلام آمده است: «لا تُسلِمهُ بَيّاعَ الطَّعامِ ؛ فَإِنَّهُ لا يَسلَمُ مِنَ الاِحتِكارِ»۱ فرزند خود را [براى آموزش كسب]نزد فروشنده طعام نفرست، زيرا او از [گناه]احتكار مصون نيست.
در روايت دعائم الاسلام نيز درباره علاقههاى پيامبر صلىاللهعليهوآله آمده است: «أنَّهُ استَحَبَّ تِجارَةَ البَزِّ وكَرِهَ تِجارَةَ الحِنطَةِ»۲. آن حضرت تجارت پارچه را دوست داشت و تجارت گندم را ناپسند مىدانست.
تجارت مواد غذائى در اوقات بحرانى، سبب پديد آمدن و تقويت رذائل اخلاقى نيز مىشود و آن را به گروه اول نيز ملحق مىسازد يعنى منافع فردى سبب چشم بستن بر نيازهاى مردم و سختىهاى آنها مىشود. امير المؤمنين عليهالسلام فرمود: «مَن باعَ الطَّعامَ نُزِعَت مِنهُ الرَّحمَةُ»۳ هر كس كه طعام [و قوت روزانه مردم]را بفروشد، دل رحمى از او سلب مىشود.