137
فرهنگ نامه تجارت و داد و ستد

ايشان داد. آن را پوشيد، تا نيمه ساق پايش بود. نگاهى به راست و چپش كرد و فرمود: «اندازه‏اش خوب است. قيمتش چند است ؟». گفت: چهار درهم اى امير مؤمنان ! حضرت چهار درهم از [ليفه] ازارش بيرون آورد و به او داد و رفت.۱

۴ / ۲۳

چند ادب ديگر

۱۸۴.پيامبر خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله: چهار كار است كه هر كس آنها را انجام دهد، درآمدش پاك است: هنگام خريدن [از كالا] عيب‏گويى نكند ؛ هنگام فروختن [از كالايش] تعريف و عيب‏پوشى نكند ؛ و در هنگام خريد و فروش، سوگند نخورد.۲

۱۸۵.پيامبر خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله: هرگاه يكى از شما چيزى از بازار خريد آن را پنهان كند ؛ زيرا ممكن است برادرت كه قادر به خريدن چنان چيزى نيست، با تو رو به رو شود.۳

۱۸۶.پيامبر خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله: اى گروه تاجران ! شما فاجريد، مگر كسى كه تقوا پيشه كند و درستكار و راستگو باشد و به مال، چنين و چنان كند (و آن را در راه خير و در

1.. رَأَيتُ عَلِيّا خَرَجَ فَأَتى رَجُلاً مِن أصحابِ الكَرابيسِ ، فَقالَ لَهُ : عِندَكَ قَميصٌسُنبُلانِيٌّ ؟ قالَ : فَأَخرَجَ إلَيهِ قَميصا فَلَبِسَهُ فَإِذا هُوَ إلى نِصفِ ساقَيهِ ، فَنَظَرَ عَن يَمينِهِ وعَن شِمالِهِ ، فَقالَ : ما أرى إلاّ قَدرا حَسَنا ، بِكَم هذا ؟ قالَ : بِأَربَعَةِ دَراهِمَ يا أميرَ المُؤمِنينَ . قالَ : فَحَلَّها مِن إزارِهِ فَدَفَعَها إلَيهِ ثُمَّ انطَلَقَ البداية والنهاية : ج ۸ ص ۳ ، تاريخ دمشق : ج ۴۲ ص ۴۸۳ .

2.. أربَعٌ مَن كُنَّ فيهِ فَقَد طابَ مَكسَبُهُ : إذَا اشتَرى لَم يَعِب ، وإذا باعَ لَم يَحمَد ولا يُدَلِّسُ ،وفيما بَينَ ذلِكَ لا يَحلِفُ الكافى : ج ۵ ص ۱۵۳ ح ۱۸ .

3.. إذَا اشتَرى أحَدُكُم مِنَ السّوقِ شَيئا فَليُغَطِّهِ ؛ إنَّهُ يَستَقبِلُكَ أخوكَ ولا يَقدِرُ عَلى شِرائِهِالفردوس : ج ۱ ص ۳۱۷ ح ۱۲۵۱ .


فرهنگ نامه تجارت و داد و ستد
136

مى‏خواهى، نزد من است. چون آن مرد، امام عليه‏السلام را شناخت، رفت تا به پسركى رسيد و گفت: «به من دو جامه بفروش». پسرك با او چانه زد تا بر هفت درهم، توافق كردند ؛ جامه‏اى به چهار درهم و جامه ديگر به سه درهم. سپس به خدمتكارش، قنبر، فرمود: «يكى از دو جامه را برگزين». قنبر، جامه چهار درهمى را انتخاب كرد و امام، خود، جامه سه درهمى را پوشيد و فرمود: «سپاس، خداى را كه به من جامه‏اى عطا فرمود تا برهنگى‏ام را با آن بپوشانم و در ميان آفريدگانش آراسته باشم».
سپس راهىِ مسجد شد و پشته‏اى سنگ‏ريزه فراهم آورد و بر آن دراز كشيد. در اين حال، پدر آن پسرك آمد و گفت: پسر من، شما را نشناخته بود. اين دو درهم، سود آن دو جامه است. بگيريد !
امام عليه‏السلام فرمود: «من كسى نيستم كه چنين كنم ؛ زيرا من چانه زدم و او چانه زد و با خشنودى به توافق رسيديم».۱

۱۸۳.البداية والنهايةـ به نقل از خادم ابو غصين ـ: على عليه‏السلام را ديدم كه بيرون آمد و نزد كرباس‏فروشى رفت و به او فرمود: «پيراهنى سُنبُلانى دارى ؟». مرد، پيراهنى به

1.. أتى أميرُ المُؤمِنينَ عليه‏السلام ـ ومَعَهُ قَنبَرٌ ـ البَزّازينَ ، فَساوَمَ رَجُلاً بِثَوبَينِ ، فَقالَ : بِعنيثَوبَينِ ، فَقالَ الرَّجُلُ : يا أميرَ المُؤمِنينَ ، عِندي حاجَتُكَ . فَلَمّا عَرَفَهُ انصَرَفَ ، حَتّى أتى غُلاما ، فَقالَ : بِعني ثَوبَينِ ، فَماكَسَهُ الغُلامُ ، حَتَّى اتَّفَقا عَلى سَبعَةِ دَراهِمَ ؛ ثَوبا بِأَربَعَةِ دَراهِمَ ، وثَوبا بِثَلاثَةِ دَراهِمَ ، وقالَ لِغُلامِهِ قَنبَرٍ : اِختَرِ الثَّوبَينِ ، فَاختارَ الَّذي بِأَربَعَةٍ ، ولَبِسَ هُوَ الَّذي بِثَلاثَةٍ ، وقالَ : الحَمدُ ِللّه‏ِ الَّذي رَزَقَني ما اُواري بِهِ عَورَتي ، وأَتَجَمَّلُ بِهِ في خَلقِهِ .
ثُمَّ أتَى المَسجِدَ فَكَوَّمَ كومَةً مِن حَصىً ، فَاستَلقى عَلَيها ، فَجاءَ أبُو الغُلامِ فَقالَ : إنَّ ابني لَم يَعرِفكَ ، وهذانِ الدِّرهَمانِ رَبِحَهُما ، فَخُذهُما ، فَقالَ عليه‏السلام : ما كُنتُ لِأَفعَلَ ، فَقَد ماكَستُهُ وماكَسَني ، وَاتَّفَقنا عَلى رِضا روضة الواعظين : ص ۱۲۱ ، مكارم الأخلاق : ج ۱ ص ۲۴۶ ح ۷۳۰ .

  • نام منبع :
    فرهنگ نامه تجارت و داد و ستد
    سایر پدیدآورندگان :
    محمّد محمّدی ری شهری؛ سيّدمجتبي غيوري
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1395
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 20149
صفحه از 296
پرینت  ارسال به