اين، ملكات نيك جاى ملكات بد را مىگيرد. به دنبال اين رويداد تاريكى برآمده از گناه جاى خود را به روشنايى برآمده از فرمانبردارى مىدهد.
از اين بالاتر، خشنودى خداوند است كه به دست آمده و با كسب رضاى الهى، عنوان كارش از بدى به خوبى تغيير مىكند ؛ يعنى تا اين زمان در نافرمانى خدا بوده و اينك در فرمان اوست. به دنبال به دست آوردن خوشنودى خداوند، كرامتى ديگر از حضرت حق او را فرا مىگيرد و فرمان محو گناهان از نامه عمل وى و جايگزينى آنها با حسنات صادر مىگردد. پاك شدن از ياد حافظان و جايگزينى پاداش و عقاب نيز از لوازم طبيعى اين فرماناند.
اين سخن ناسازگارىاى با اين ندارد كه احكام شرعى تابع مصالح و مفاسد واقعى باشند. اعتبارات الهى فراخور آثار واقعى كارها پديد مىآيند ؛ يعنى هنگام وضع احكام شرعى خداوند متعال با نظر به مصالح و مفاسد كارها، آنها را حلال، حرام، واجب، مكروه يا مستحب مىكند ؛ ولى هيچيك از اين احكام تكليفى پنجگانه مايه دوگانگى در ظاهر كار نمىشود. خوردن حرام با خوردن حلال در ظاهر هيچ دوگانگىاى با يكديگر ندارند. در هر دو چند تكه غذا در دهان گذاشته مىشود و پس از جويدن بلعيده مىشود ؛ ولى با نظر به پيوندهايى كه اين كار با امور ديگر دارد، آثارى پيدا مىكند كه آنها واقعى و مؤثر هستند و به لحاظ آنها اين كارها خوب يا بد يا... شمرده شدهاند.
براى روشنتر شدن موضوع توجه به اين مطلب سودمند است كه امور واقعى و حقيقى بر دو گونهاند ؛ يك دسته امور واقعى «عينى (objective)» هستند و دسته ديگر «انفسى (subjective)». ويژگى امور انفسى آن است كه «هستى آنها عين مُدرَكيت۱ آنهاست» و در برابر، امور عينى اينگونه نيستند ؛